15/11/2024

به مناسبت سالگرد مرگ پیام آور تاریکی خمینی

0

آمدی و آمدنت مرگ رویاها بود،مرگ گل،مرگ ترانه و مرگ هر آنچه که روزی زیبا بود.مرگ شعر بود،مرگ شکوه انسان.امروز روز رفتنت است.روز جشن،روز سرور.رفتی تا با کسانی که خود دست به نابودیشان یازیدی،در زیر خاک یکی شوی.شاید نمی دانستی،شاید غرور آنچنان پرده بر چشمانت کشیده بود که هرگز حدوث روز مرگت را باور نمی کردی.اما امروز تو نیز خفته ای.آری خفته ای.و من برایت می نویسم.به تو می نویسم.ای معلم تاریکی ها.

در اوج نشسته بودی.در آن بالا.اما امروز این تو هستی که در پائین ها خفته ای.فاصلۀ بین من و تو.بین تو و تمامی قربانیانت،یک تخته سنگ است.با واژه های شیرینت،کودکان را ،این امیدهای آینده سرزمین مرا به بیراهۀ جنگ کشانیدی.با سراب و رویای بهشت،دلها را به لرزه انداختی و سربازان کوچک جنگ را به مسلخگاه جنگ کشانیدی.مست از غرور،آزادگان در بندمان را در زندان وحشتت،به دست پیام آور مرگ سپردی.این تو بودی که می ترسیدی.این توبودی که وحشت از واژۀ آزادی چنان دلت را به لرزه انداخته بود،که چاره ای جز نابودی آزادی نداشتی.تو رفتی اما با رفتنت،ارثیۀ شومت را همچنان بر جای گذاشتی.ارثیۀ مرگ،نفرت،نفرت از واژۀ عشق.تو رفتی اما آنچه که می اندیشیدی،همچنان باقی است.میراث اندیشه ات را همچنان شاگردانت حفظ می کنند.

آنان نیز رفتند.از گلهایمان سخن می گویم از زندانیانمان از کشته شدگان جنگمان از قربانیانت  که با فرمان تو شبانه میراثشان را به ما سپردند و رفتند تا از خود تنها نامی نیکو را باقی گذارند.و ما وارثین این نبرد بزرگیم.نبرد بین خوبی و بدی.سیاهی و سپیدی.ایکاش براستی باوری برای بهشت و دوزخ می بود.ایکاش منطق و دانسته هایم به من می گفتند که دوزخی هست و شاید بدینسان قلب آزرده ام آرام میگرفت وقتی می دانستم که تو نیز روزی در آن دوزخ قضاوت خواهی شد.

اما دریغ و دریغ که منطق من و حقیقت به من میگوید که دوزخی هرگز نبوده است،همچنان که بهشتی نیز نبوده است.و این آگاهی به من می آموزد که بر این سراب پوچ زندگیِ دیگر و قضاوت در جهانی دیگر دل نبندم و تکیه نکنم و خود به پاخیزم.خود به پا خیزم تا بتوانم که اندیشه های پوچت را محو کنم.آیا این همان پیام قربانیان راه آزادی نیست؟آنان که رفتند تا من امروز باقی بمانم و این نبرد،نبرد بین اندیشۀ تاریک تو و اندیشۀ روشنی بخش آزادی باز هم باقی بماند.انگار مرگ تو شروعی دوباره بود.امروز در خیال خود به یاد قربانیانمان گل نثار می کنم و روز رفتنت را ای ضد انسان جشن می گیرم و پر خروش تر از قبل با وارثین شومت می ستیزم.

شیدا ابراهیمی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *