زبان، هویت،مسئله ملی، مسبب و راه حلها

کریم شاه محمدی

2011-12-06

شنبه، ۱۹ نوامبر بحث جالب ولی متفاوت در مورد مسئله ملی در ایران و بررسی تحولات اخیرآذربایجان در پالتالك انجام گرفت. سخنرانان جلسه دکتر ضیا صدرالاشرفی و رفقا مينا احدي و محسن ابراهمي بودند.

دیر به جلسه رسیدم،متاسفانه صحبتهای اولیه سخنرانان را از دست دادم، ولی در سوال و جوابها تقریبا متوجه شدم که صحبتها چه چیزهایی می توانست باشد. یک نوبت کوتاه چند دقیقه ای داشتم ولی زمان کافی نبود، به همین خاطر لازم دانستم یک نگاه کوتاه به مقولات رایج،( زبان، هويت،مسئله ملی،مسبب و راه حلها) داشته باشیم. البته هر کدام از این مقولات که در ارتباط با هم ردیف کرده ام، بحث جامع و همه جانبه ای دارد و در مورد هر کدام از مقولات صحبتهای پایه ای و متفاوتی شده است. اما اهمیت و حساس بودن این موضوع، بحث و مجادله هر چه بیشتری را می طلبد که از اتفاقات ناگوار جلو گیری شود كه به راه حل انسانی برسیم.

زبان چیست؟ وقتی به زبانشناسی به عنوان یکی از رشته های علم و دانش بشر مراجعه می کنیم معمولا چنین مفاهیمی را در می یابیم ،، زبان وسيله ي بيان تفکر است ..،، زبان وسیله ارتباط است،،

حال از این هم بگذریم که فورمولبندی این جملات چقدر دقیق است است یا نه. ولی در این دو جمله بالا یک کلمه مشترک را در می یابیم که زبان هم یک وسیله است، یک وسیله ارتباط جمعی، چونکه بشر جمعی زندگی کرده است، چونکه بشر موجودی اجتماعی است و تاریخ هم بازگوی این واقعیت است. زبان کلمات قرار دادی بشر است آنهم برای بیان اشیا،تفکر یا هر چیزی دیگر. زبان یکی از وسیله های مهم ارتباط جمعی بشر است، همیشه همراهش هست، بشر به اشکال گوناگون از جمله ،،گفتن، نوشتن، اشاره و يا لمس کردن،، مقصود خودش را می رساند و این وسیله برای بر آورد کردن احتیاج روز مره مبرم است، بنابر این سوال اول این است؟ وقتی که یکی می گوید حجر، یکی می گوید سنگ، یکی می گوید ستون، یکی می گوید تاش، یکی می گوید برد… چه فرقی در مسئله ایجاد خواهد کرد به غیر از اینکه همه با یک کلمه قرار دادی به یک شیئ مشخص اشاره دارند؟ این کلمات قرار دادی چه ربطی به خون و رنگ و ژنتیک انسانها دارد؟ و چرا طوقی بر گردن انسانها شده است. و چرا افزودن و تغیر هر روزه کلمات در زبانها جلو چشم خود آدمها در این جهان نادیده گرفته می شود و بطور واقعی مي بينيم كه این زبان بی زبان مرزها را در نورديده ولی با این وصف چرا تابو و مقدسات شده است؟به نظرم همین سوالها گویای آن است که هویتهای ملی و  عرق ملی هم ساختگی است.اين تمایلات عقب مانده،مخرب و مغایر است با اصالت انسان و آزادی و برابری انسان ها

هویت چیست ؟ در این مورد هم جوابها متفاوت است، چونکه نگاه ها متفاوت است، چونکه زندگی را متفاوت کرده اند. در هر حال می شود یک کلمه عامه پسندی را به دست داد ، هویت یعنی شناساندن. ولی چگونه؟. به خاطر دارم، سال 2006 سمیناری داشتیم در دفاع از آزادی بیان، نماینده گان احزاب پارلمان سوئد و نماینده مسجد مدبورگار پلاتسن در استهکلم و یک خانم محجبه هم به این سمینار دعوت شده بودند که در بحث و گفتگو شرکت کنند. از طرف نهاد کودکان مقدمند مسئولیت افتتاحیه سمینار به عهده من سپرده شده بود.

با این جملات شروع کردم که من نه مسلمان هستم نه مسیحی نه یهودی و من نه کرد هستم نه فارس، نه ترک، و نه اروپائی! بلکه ما یک انسان هستیم و یک هویت و یک ارزش. “زبان مادری “من هم کردی است، مثل هر زبانی دیگر، یک وسیله ارتباطی است آنهم در مقياسي کوچکتر یا بزرگتر، کاش یک زبان مشترک در دنیا می داشتیم که تکلیف این دعواها را روشن می کرد. در هر صورت معلوم بود این گفته بعضی ها را آزرده کرده بود. موقع استراحت رسید، یکی از نمایندگان حزب مردم پارلمان سوئد جلو آمد و گفت، کریم، اگر مسلمانها شما را نکشند حتمی کردها شما را می کشند. در جواب گفتم من اینطور فکر نمی کنم. نه “مسلمانها “من را می کشند و نه “کردها”. ولی ممکن است سیاست این کار را بکند، آنهم اسلام سیاسی یا جریانات اسللامی و یا ناسیونالیستها. همینجا چند نفر منتسب به کرد و مسلمان را نشانت بدهم که ببینید عکس العمل هیچکدام از آنها مثل شما نیست. معلوم است که شما تکان خوردده اید و تز نسبیت فرهنگی شما ضربه خورده است و نگران هستید که از دست برود.چونکه این گروه بندیها، تحت عنوان فرهنگ خودشان شما را به نان و نوایی رسانده است و هر بلایی سر کودکان یا کسانی که به سوئد مهاجرت کرده اند بیاید، چندان مسئله براي شما نیست. ببین این تهدیدات غیره مستقیم شما هم من را به عقب وا نمی دارد اینرا متمئن باش. من حرفی را که ته دلم مانده بود را زدم و این سمینار هم در این مورد است، بیا حرفت را بزن.

از این خاطره خواستم اینرا نتیجه بگیرم که هویت من چه هست و چه نیست. ببینید چه بلایی سر این زبان بی زبان آورده اند در صورتي كه هر کدام از اين زبانها ابزار مهمی است برای ارتباط میان انسانها ولی از آنها هویت ساخته اند و مقدسش کرده اند و تابو شده است و اگر بگوئید من در این چهار چوبه مقدسات شما قرار ندارم جوابش مرگ است، جوابش خون است یا ببینید چه بلایی سر این رنگهای طبیعی که هر کدام زیبایی خودشان را دارند آورده شده است. از همین رنگهای طبیعی و زیبا نژاد ساخته اند. كه نتیجه اش هم نژادپرستی است. و موجب کینه و نفرت میان انسانها شده است.

همچنین مذهب را ببینیم این هویت پا در هوا و آسمانی چگونه به باور انسانها تبدیل شده است. ببين ، مذهب ساخته دست انسان است و نه بر عكس، آنهم نه انسان به طور عموم بلکه ساخته دست جامعه و حکومتها است. بله مذهب ساخته دست جامعه و حکومت طبقات دارا است و امروزه در دست حكومتهاي سرمايه داري ماندگار مانده است، که روزانه برای این ،،کارخانه،، (مذهب) خرج مي كنند. تولید و باز تولیدش می کنند و به باور مردم از دوران کودکی تبدیلش می کنند که توده مردم را به تسلیم بکشانند، به همین هم قناعت ندارند که هر کس در رویاهای خودش، دنیای خیالیش را در سر بپروراند، بلکه از آنها اقلیت و اکثریت هم تراشیده اند که به این وسیله به شیوه شدیدتر مردم را به تسلیم بکشانند که بیشتر استثمارشان کنند.

این مذهب و این اقلیت تراشیهای مذهبی هم هویت من نیست! چونکه مذهب توجیه گر دنیای نابرابر است، چونکه دست مذهب در جیب مردم گیر است، چونکه اسلحه دست طبقات دارا است، چونکه تاریخ به قدرت رسیدن خیلی از مذاهب خون است، جنایت است، ضد انسانی است و این هویت هم جعلی هست و هويت من نيست! تاریخ بشر، علم و دانش بشر هم ثابتش کرده است که ما یک انسان هستیم و یک نژاد. در ژنتیک یا خون یا رنگ هیچ ملتی منتسب به فارس، ترک، کرد، عرب و غیره و هیچ مذهبی، منتسب به مسلمان، مسیحی،یهودی و غیره و یا جنس مذکر و مونث ثابت نشده است که یکی بر تر از دیگری باشد. بلکه این برتري سازیها و جدا سازیها ساخته دست طبقات دارا هست و بس، این شکافها را نگه می دارند و برایشان هم مهم نیست که کینه و نفرت در میان انسانها به وجود می آید بلکه سود و منفعت طبقاتی برایشان ارجحیت دارد.بله، مذهب هم مثل هویتهای ملی، نژادی اسلحه دست طبقات دار است و با استفاده از آنها هر روزه خون می پاشند. نمونه زنده اش هم یوگسلاوی می باشد.

بله، هویتی که خمیر مایه اش این باشد،، ملت خودم ،نژاد خودم ،مذهب یا خدای خودم را بر دیگران برتری می دانم،، هویت من نیست!

هویتی که شهروندان منتسب به ملیتهای دیگر، مذاهب دیگر یا تحت عنوان نژادهای دیگر را شهروندان متساوی الحقوق آن جامعه نمی داند هویت من نیست! بلکه این هویتها جعلی و ضد انسانی هست و بس! چونکه ما انسانها یک نژاد هستیم و این رنگها هم طبیعی هستند و هیچ ارزش برتری در اینها دیده نمی شود. چونکه زبانها وسیله ارتباط جمعی میان ما انسانها هست و هیچ ارزش برتری وجود ندارد، مگر اینکه کار برد آنها و آنهم در مقیاس طول و عرض آن.آنهم زبان در یک جا در مقیاس کوچکتری به کار برده شده است و در یک جا در مقیاس بزرگتری و دیگری در مقیاس بین المللی به کار برده شده است و رواج پیدا کرده است. بنابر

این زبان هم تاریخی دارد و این تاریخ هم سر آغازی داشته است. و بنا به تغیر مکان، پیشرفت و دانش بشر به مرور زمان گسترش یا تغیر پیدا کرده و مرزها را در نوردیده است.یکی کم شده است یکی زیاد شده است. مداوما کلماتی به زبانها در هر نقطه ای از جهان اضافه می شود و کلماتی بدون مصرف می ماند. بنا بر این آرزوی قلبی هر انسان قاعدتا باید این باشد، البته اگر اختیار انتخاب آن دستش باشد، زبانی را به کار می برد که مصرف بین الملل داشته باشد که هر اتفاقی در گوشه و کنار دینا می افتد از آن آگاه باشد و بتواند نیازمندیهای روزمره اش را راحتر و بدون دردسر بر طرف کند. اگر بر این واقعیات چشمها بسته نشود ، همین امروز چنین اتفاقی در دنیا افتاده است. می گویند دنیا یک دهکده جهانی است ، ضرب المثل بی موردی نیست. بنابر اين هويت من جهاني است و انسان در مركز توجه قرار دارد و تاريخ مبارزه من  هم تاريخ مبارزه براي آزادي و برابري انسانها و رهايي از دست استثمار و هرگونه تبعيض مي باشد.اين هست هويت من! ولی موانع  سر راه  كجا هست و مسبب چیست در بحث مسئله ملی به این سوالها خواهیم رسید.

مسئله ملی

به خاطر دارم، با دوستی که مدافع سرسخت ،،ملت خودی،، بود در مورد مسئله ملی و حکومت آینده ایران صحبت می کردیم، صحبتها به درزا کشید. دوست ما در آخر گفت، قدم من کوتاه است و نمی توانم قدم بزرگ بردارم، فعلا مبارزه ام متوجه مسئله کردها در کردستان است.

گفتم ببین دوست عزیز، قدم من از قدم شما کوتاه تر است و  اینجا هم که هستم و ايستاده ام ، پافشاری می کنم که ما همه یک انسانیم و حق داریم هر جا که هستیم باشیم، از نظر من قدمها چه کوتاه باشد یا بلند قضیه را روشن نمی کند.بلکه مهمتر از هر چیز نقطه آغاز حرکت ما هست و قرار است کجا ختم شود و یا بهتر می توان گفت از چه زاویه ای قضیه را می بینیم. بنا بر این نقطه آغاز حرکت من از انسان است، همینجایی که با هم ایستاده ایم و داریم صحبت می کنیم و در یک کشوری به اسم سوئد هستیم و هر چه من و شما به لحاظ سیاسی اختلاف داریم و یا در دو قطب قرار گفته ایم، ولی همینجا ثابت قدم ایستاده ام و می گویم شما حق دارید که در سوئد به عنوان شهروند متساوی الحقوق این جامعه ماندگار باشید و زندگی کنید و اختلاف سیاسی هم هیچ وقت مرا مجبور نخواهد کرد که یک قدم عقب بنشینم، بلکه استوار از این حق انسانی دفاع خواهم کرد. بنابر این حرکت من از یک انسان است که به تمام انسانها ربط پیدا خواهد کرد خوب برای این که به این هدف انسانی، آزاد و برابر برسیم طبیعتا یک دفعه و در تمام دنیا به وقوع نخواهد پیوست کاش می شد ولی ارادی نیست. من هم فکر می کنم این قدرت را در یک جایی باید گرفت ولی برای چه هدفی؟ و همچنین برای حل مسئله ملی هم که به وجود آورده اند چه باید کرد؟ اینجاست که ما دو نفر در این مورد هم از دو روزنه به این امر نگاه می کنیم و راه حل نشان می دهیم و برایش

مبارزه می کنیم. به هر حال حتی اگر قدمهایمان هم به یک اندازه باشد ولی نگاهمان به قضیه فرق می کند و قدمی هم که من برای حل مسئله ملی بر می دارم به نظرم انسانی و درست است. با این خاطره خواستم به مسئله ملی بپردازیم که چرا مسئله شده است و بانی این مسئله کجاست.

بنا بر این اگر ما با این حکم توافق داشته باشیم که ملت یا کشور،نژادپرستی و مذهب و همچنین اقلیت تراشیهای ملی مذهبی ساخته دست طبقات دارا است و در قرن حاضر ادامه اش توسط طبقه سرمایه دار می باشد، پس قاعدتا و باید نگاهمان را به طرف چنین نظامی که جامعه و حکومتش سرمایه داری است بچرخانیم.باید نقد و مبارزه مان رو به استثمار گران و ستم گرانی باشد که عامل چنین شرایط اسفناکی هستند نه استثمار شوندگان و ستم دیده گان. استثمار گر خودی و غیره خودی و ستم گر خودی و غیره خودی نداریم، چونکه سیستمشان در سراسر دنیا یکی هست، و اینهم نظام سرمایه داری است و باید به زیر کشیده شود. به هر حال در مواردی که پیشینه ستم ملی و تخاصمات میان مردم منتسب به ملیت های مختلف و همزیستی میان آنها را در چهارچوب های کشوری موجود دشوار و مشقت بار کرده باشد، حق جدایی ملل تحت ستم و تشکیل دولت مستقل از طریق مراجعه مستقیم به آراء خود آن مردم راه حلی است که اجبارا باید قبولش کرد. اینجا در مورد حق تعین سرنوشت از کلمه اجبار اسم بردم. می خواهم در این مورد توضیح بیشتری بدهم. بطور عموم وقتی که از همزیستی میان انسانها صحبت به میان می آید و قرار است چنین اتفاقی بیفتد، معمولا شادی آور است و رقص و پایکوبی از سر گرفته می شود چونکه با اصالت انسان که اجتماعی است همراه می باشد بنابر این همزیستی یک پدیده مثبت است، ولی اگر جدایی اتفاق بیفتد به عنوان یک امر مثبت قلمداد نمی شود هر چه جدایی هم جزء حق و حقوق بشر امروزی است و به رسمیت شناخته شده است ولی باز هم منفی است چونکه کسی از سر شادی جدا نمی شود اجباری موجب خواهد شد که انسانها را مجبور خواهد کرد که از هم جدا شوند.حال از این هم بگذریم که در قرن حاظر و در جامعه سرمایه داری، اساسا نه تعین جقرافیای دنیا را با مراجعه به آراء مردم انجام داده اند و نه جدائیها را. بلکه اکثرا با قدر قدرتی قدرتهای جهان چنین اتفاقی افتاده است.بنا بر این در چنین جوامعی که نه برای همزیستیش به آرا مردم مراجهه شده است و نه جدائیش و خیلی جاها هم برای جدای خون پاشیده اند و در ایرانش هم از همین حالا تیر و شمشیر می کشند و می خواهند خون بپاشند بنا برا این و در این صورت چه باید کرد و راه حلها کدامند.

راه حلها

1-به نظرم قبل از هر چیزی لازم و ضروری است که به وجدان انسانهای آگاه و بیدار و مدرن و امروزی مراجعه کرد و با صدای بلند در همه جا فریاد زد که در کشوری مثل کشور ایران ستم وجود دارد، پس و بنا بر این ستم قابل قبول نیست. با صدای بلند باید گفت، ما ستمگر خودی

و غیره خودی نداریم و باید نک تیز انتقادمان را به طرف ستمگران و نظامشان که نظام سرمایه داری است بچرخوانیم.

2- خط تاکید زیر چند نکته بکشیم که نه ملت منتسب به فارس در کشور ایران است که ملیتهای منتسب به ترک، کرد و عرب را مورد ستم قرار داده است و نه در ترکیه ملت منتسب به ترک است که ملت متسب به کرد را مورد ستم قرار می دهد و در سوریه هم همینطور!

3-در کشورهای مثل ایران زبانی را رسمی کرده اند، مذهبی را رسمی کرده اند، هنری را رسمی کرده اند و رسم و رسوم هم همینطور و این روزها هم فرهنگ را نسبی کرده اند.

در نتیجه زبانها، مذاهب و هنرها و رسم و رسومهای منتسب به ملیتهای دیگر در اقلیت قرار می گیرند و کلا روش زندگی، روابط و مناسبات ملیتهای تحت ستم تحت در چنین شرایطی تحت الشعاع قرار می گیرد و این تحقیر آمیز است و مرزها را می سازد،فاصله ایجاد می کند و این قابل قبول نیست و ناسیونالیستها هم از هر طرف از آب گل آلود ماهی می گیرند و نفرت پراکنی می کنند،  بازار و دکانی برای خودشان باز کرده اند و به اصطلاح رایج تفرقه می اندازند تا حکومت کنند. نمونه هایش هم در دینا کم نیستند و اینهم قابل قبول نیست.

4- بنا بر این نه فارس زبانها به طور عموم مسئول این ستم هستند و نه ترک زبانها در ترکیه و نه عرب زبانها در جاههای دیگر. بلکه این یک سیاست مشخص است در دنيای امروز این یک سیستم است، یک حکومت است یک طبقه مشخص است که باني این نابرابریها و انواع و اقسام تبعيضها می باشند. کسی محق نیست،آنهم در قرن بیست و یکم و با مشاهده کردن انقلابات در شمال آفریقا، که به اصطلاح خودیها را پايین کشیده اند دوباره قوربانیان را به جان همدیگر در کشورهای مثل ایران و منطقه بیندازند. در خیلی از این کشورها هم که انقلابات رخ داده است، یک زبان و جود داشته  و زبان به اصطلاح خودیها بوده است، پس چرا حکام را به زیر کشیده اند. پس معلوم است عامل اصلی چیز دیگری است و این هم استثمار نیروی کار است که چنین موقعیت اسفباری را به وجود آورده است و عاملین این پدیده هم یک سیستم است، یک حکومت اقتصادی، سیاسی، نظامی و با تمام دم و ستگاه اداری و تبلیغاتیش مجاب می کند این ستمها را نگه دارند، این شکافها را نگه دارند، چونکه لازمش دارند.

ولی جالب این است وقتی که به مسئله اقتصاد بر می گردد وقتی که به خرید و فروش کالاها بر می گردد و وقتی که به استثمار کارگران و یا به ما 99 در صدیها بر می گردد دیگر آدمها نه ترک هستند نه کرد هستند و نه فارس و غیره بلکه همه برادرند چونکه همه برابر استثمار می شوند.و از طرف دیگر سرمایه داران منتسب به فارس،ترک،کرد و عرب هم، هیچکه در داخل هيچ مرزی برایشان قدوسیتی ندارد بلکه با سرمایه داران کره عرض از شمال گرفته تا جنوب کره زمین چنین مشکلی با هم ندارند چونکه واقعیت ساده این است برای ساختن یک قاش و چنگال هزاران کارخانه آنهم در سطح دنیا درگیر است و به هم ربط دارند و استثمار نیروی کار هم قانون مندی این نظمها را دارد که سرمایه داران با هم توافق دارند.

5-نهایتا، همانطور که در قسمت بالا به کلمه اجبار اشاره کردم قضیه برای منی که نمی خواهم خونی تحت عناوین،، ملت غیور،، ریخته شود و اگر خصومتها چنان بالا بگیرد که همزیستی میان ،،ملتها،، غیره ممکن گردد، ترجیحا و اجبارا جدایی راه حل ممکن است. حق جدایی ملل تحت ستم و تشکیل دولت مستقل از طریق مراجعه مستقیم به آراء خود آن مردم.

در این صورت هم که اگر چنین اتفاقی بیفتد باز هم حرف من سر جایش هست ،چونکه مشکل اصلی و استثمار به قوت خود باقی خواهد ماند و مبارزه من هم به قوت خودش ادامه دارد تاپیروزي.

6- راه حل آخر و مهمتر از همه این است که یک انقلاب پیروزمند تکلیف این همه نابرابریها و تبعیضات را روشن كند. در جامعه مثل ایران زبان رسمی، مذهب رسمی و هنر رسمی نباید باشد. بلکه زبان، مذهب و غیره مذهبی و هنر باید آزاد باشد. ولی در کشوری مثل ایران که با چند زبان تکلم می کنند، این ضروری را می طلبد که یک زبان مشترک اداری داشته باشند و همچنین در دنیای امروز که دنیا یک دهکده جهانی شده است این ضرورت را ایجاب می کند که زبان بین المللی هم انتخاب شود بنا بر این برای تسهیل روابط و مناسبات مردم چه در داخل و چه در خارج کشور زبان انگلیسی مناسبترین زبان اداری می باشد.،،همه ساکنین کشور مستقل از ملیت یا احساس تعلق ملی خویش، اعضای متساوی الحقوق جامعه باشند و هیچ نوع تبعیضی چه مثبت و چه منفی در قبال مردم منتسب به ملیت های خاص معمول داشته نشود،،

برای  زبان اداری و الفباي فارسي يا هر الفباي دیگر چه باید کرد؟

به نظرم راه حل درست از هر لحاظ اين است كه زبان اداری انگلیسی باشد و تغیر الفبای فارسی یا هر الفبای دیگر، به الفبای لاتین.

برای پیشرفت هر چه بیشتر علم و صنعت و فرهنگ در جهان امروز و برای بهره مند شدن مردم ایران از این پیشرفتها و امکان شرکت مستقیم و فعالانه تر مردم در حیات علمی و فرهنگی جهان، زبان انگلیسی به عنوان زبان اداری کشور، با مراجعه به آراء مردم انتخاب شود و همچنین الفبای فارسی یا عربی یا هر الفبایی دیگر به الفبای لاتین تبدیل گردد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *