در این مقاله به روند بی دین شدن خودم به صورت کاملا کوتاه خواهم پرداخت. روندی که ممکن است برای بسیاری در ایران یا کشورهای دین زده و افراد مطالعه گرا پیش بیاید.

با تولد در خانواده ای متوسط و ترک زبان این شرایط کاملا عادی می نمود. با شروع مدرسه و عنوان دین و مذهب در روی هر برگه امتحانی این سوال پیش میامد که چه بنویسیم. در کودکی درک اینکه مذهب سنی خودمان را باید مخفی نگه داریم کمی عجیب ولی بیشتر با بهت همراه بود. اینکه باقی دوستانم به راحتی از مذهب و دین سخن گفته و من باید سکوت می کردم.

این بهت و اندوه به طرد شدن از دوستان و جامعه انجامید. همیشه مراقب بودیم دوستان، معلمان و اطرافیان متوجه این موضوع نشوند. معاشرت با غیر از فامیل به شدت کم و محدود بود. گاهی فکر میکردم کسانی که حتی دینشان اسلام نیست راحت تر هستند.

در مراسمات مذهبی که کم هم نبودند به بسیاری توهین و ناسزا گفته می شد که در روح و روان ما بسیار تاثیر منفی داشت. دینی که هر چیز و هر کس جز دایره اسلام شیعه اثنی عشری را باطل، کفر و نفاق می دانست و به خود اجازه می داد با بدترین و رکیک ترین کلمات به آنها توهین کند.

در جوانی با اندیشیدن در باب دین و مذهب و صحبت و بحث و پژوهش دریافتم که در په جهانی زندگی می کنم. با آمدن اینترنت و شبکه جهانی، با متصل شدن به جهان بیرون در کشورهای دیگر، باطل بودن تفکرات دینی و مذهبی و قید و بندهای آن بیش از پیش بر من روشن گشت. می توان اخلاق مدار بود و دین نداشت. می توان در عین ظاهر دینی و مذهبی بی نهایت بی اخلاق و ضد انسانیت بود. آه راستی و درستی در جهان فقط راه اخلاق است. تاریخ دینداران چه مسیحی چه یهودی و مسلمان سرشار از آدمکشی و رذالت و بی اخلاقی است. برای درک این موضوعات کافی است کمی و تنها کمی تاریخ بخوانیم و من خواندم و خواندم.

در مورد نویسنده این مقاله، گرچه تمامی موارد مشترک میان تمامی دین زده گان شامل حال وی نیز هست، اما با تامل و مطالعه بیشتر، دریافته است که اساسا دینداری در خاور میانه و خصوصا ایران، امری ارثی، ناخودآگاه و بدون دلیل و برهان برای اکثریت مطلق این جوامع می باشد. شک و عدم اعتماد اولین قدم در راه رسیدن به پاسخ و دریافت واقعیت از دید نویسنده می باشد. شکی که برخاسته از عزم برای رسیدن به واقعیت است. رفتارهای توهین آمیز، بی مهری ها و در مراحل بعد آزار و اذیت ها و تهدیدهای جانی هیچ گاه نتوانست اختلالی در عزم من برای رسیدن پای گذاشتن در مسیر شاید بی انتهای کشف حقیقت ایجاد کند. از مهمترین عوامل این مسیر می توان به بحث و تبادل نظر با نزدیکان و افراد ناشناس در دنیای مجازی اشاره کرد. کشف و آگاهی از حقیقت بدون در میان گذاشتن آن با همنوعان و مردمی که سالهاست در زنجیر دین اسیرند، چه فایده ای می تواند داشته باشد.

اساسا چرا تبلیغ دین کاملا آزاد و همراه با تشویق است و تبلیغ فکر و کمی تعقل شایسته تهدید و مرگ؟ آیا نمی توان اینطور برداشت کرد که چون ادیان و خصوصا ادیان ابراهیمی چون از بنیاد دارای مشکلات بسیار هستند چنین اجازه ای به پیروانشان نمی دهند؟ آیا در اثر تعقل ،شک و پرسش اساس این ادیان دچار لغزش و فروریزش پیروان خواهند بود؟

تمامی ادیان در ابتدا که بدون قدرت حکومت و نیروی نظامی بوده اند، با مدارا و سهل گیری با همگان برخورد میکردند. ولی بلافاصله پس از قدرت گیری و کسب نهادی از حکومت آغاز به حذف خشونت آمیز مخالفان و به قول خودشان کافران و منافقان و مرتدان نمودند. و جالب آنکه تمامی دین های پس از خود را منکر و باطل قلمداد نمودند. این راه و روش به روشنی نشان دهنده عمق روح فاشیستی و تعصب ادیان خصوصا ادیان ابراهیمی می باشد.

در ایران دچار مشکلات مضاعفی نیز هستیم. علاوه بر عدم پذیرش خداناباوری و تبلیغ آن، حتی دین باوران دیگر نیز دچار مشکلات بسیاری هستند. با نظر به احوال بهاییان، مسیحیان، زرتشتیان و حتی مسلمانان اهل سنت به راحتی درمیابیم که تشیع 12 امامی تنها و تنها تفکرات خود را می پسندد و هر کس با هر آیین ولو خداپرستانه از دایره دینداری و مقبولیت خارج است. در چنین جامعه و جوی راهی جز بحث، تشکیل جمعهای تفکر و تبادل نظر و گهگاه فریاد آزادی خواهی باقی می ماند؟

نویسنده بر این اعتقاد است که راه حل و چاره اوضاع کنونی ایران و کشورهایی نظیر ایران، آگاهی بخشی، سعی بر افزایش اطلاعات و آشنایی با جوامع دیگر است. این راه و روش حتما افرادی با اراده قوی می طلبد که در این راه با فدا کردن خود، دوری از وطن یا رنج و عذاب زندان و تهدید را تحمل کرده و در مرحله اول به جدایی دین از سیاست پافشاری کنند. مسلما در مرحله بعد جدا کردن دین از متن جامعه و رفتارهای اخلاقی و سبک زندگی مردم خواهد بود.

در انتها نویسنده به این نتیجه رسیده است که تا هنگامی که کوچکترین اعتقاد به ایده ئولوژی و مکتب و دین در جامعه نهادینه باشد، و ترس از حاکمان خودکامه بر بنیاد دین در جریان زندگی تک تک مردم وجود داشته باشد، در بر همین پاشنه خواهد چرخید. ثابت قدم و محکمتر از قبل به راه خود ادامه خواهیم داد تا روزی آزادی را در کشور خود بدون ترس فریاد بزنیم.

زهرا معصومی کاوان

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *