یکی از اندیشمندان میگوید «پیامبران اشخاصی هستند که از طرف خدا دروغ میگویند.»

پیامبر اصولا یک پدیده سامی و یهودی است، در هیچ کجای جهان کسی پیدا نمیشد که بگوید یک پیامبر است. پدیده وحی گرفتن یک قضیه مربوط به فرهنگ مردمان سامی است. زرتشتیان زرتشت را یک آموزگار میدانند نه یک پیامبر یا شخصی که از طرف خدا برای وی پیغامهایی ارسال میشده است تا وی آنها را یادداشت کند و به مردم بدهد. بودائیان اصولا یکسره خدا را انکار میکنند و به بیخدایی اعتقاد دارند آنها نیز بودا را یک آموزگار و یک انسان شایسته میدانند که سرزمین خود را در جهت کسب تعالی و انسانیت والاتر ترک کرد. در میان قبایل آفریقایی هیچکس ادعای اینکه از طرف خدا به وی وحی میشود و وی یک پیامبر است نکرده است، بوده اند کسانیکه ادعا کرده اند خود خدا هستند و یا جانشین و یا خدمتگذار خدایانی هستند و آنها را بر روی زمین نمایندگی میکنند (مثل سید علی خامنه ای) اما هرگز کسی در میان این مردمان نیز ادعا نکرده است که از طرف خدا پیغام میگیرد و خدا وی را انتخاب کرده است تا مردم را به سوی او هدایت کند. در میان قبایل سرخپوست های دنیای قدیم نیز چنین پدیده ای هرگز اتفاق نمی افتاد.

پیامبران را میتوان به دو دسته تقسیم کرد

پیامبران تخیلی (پیامبرانی که اصولا وجود نداشته اند)

پیامبران واقعی (پیامبرانی که واقعا وجود داشته اند)

پیامبران تخیلی، افرادی هستند که تاریخ و علم حکم به عدم وجود آنها میکند. مانند آدم و حوا، نوح، یونس، سلیمان، خضر و حتی عیسی (البته چنانکه گفته خواهد شد مسیحیان هرگز به عیسی نمیگویند پیامبر!) که بسیاری از تاریخ دانان حتی در وجود چنین شخصی بسیار تردید دارند. این دسته از پیامبران اصولا موجودات افسانه ای هستند که یهودیان آنها را از آثار ادبی ملل مختلف بازنویسی کرده اند و اسامی را با اسامی یهودی تعویض کرده اند و خدایان را با خدای یهودی عوض کرده اند و نسخه جدیدی از این داستانها را به شکلی که گویا این افراد واقعا وجود داشته اند بازپردازی کرده اند.

مثلا نوح یک شخصیت تخیلی است که از افسانه های گیلگمش از آثار ملل ساکن بین النهرین کپی برداری شده است، شرح ماجرا را میتوانید در نوشتاری با فرنام «طوفان نوح، بیشتر شوخی تا جدی!» بخوانید.

یا آدم و حوا از افسانه و اسطوره های زرتشتی «مشیه و مشیانه» کپی برداری شده اند و در ادبیات یهودی جا افتاده اند. منبع +

اگر یهودیان همچنان میخواستند پروژه تبدیل اساطیر به داستنهای پیامبری را ادامه بدهند احتمالا در دوران حاضر از داستانهایی مثل پینوکیو (پیامبری که چوبی بود و به لطف خدا آدم شد) و یا رابین هود (پیامبری که از پولدارها میدزدید و به فقرا کمک میکرد) میپرداختند.

البته شایان ذکر است گذشته از پیامبران، برخی از سایر موجودات خیالی مانند امام زمان، جبرئیل، فرشتگان، اجنه، شیطان و… نیز ریشه در اساطیر ملتهای باستانی دارند.

البته غیر واقعی بودن این پیامبران به این معنی نیست که هرگز وجود نداشته اند، بعضی از این پیامبران میتوانستند وجود داشته باشند اما بصورت آدمهای معمولی و امروز با مبالغات بسیاری که انجام شده تعریف دیگری از آنها به جای مانده، مثلا سلیمان میتوانسته است که وجود داشته باشد و یک سگ رام شده داشته باشد، اما مذهبیون اعتقاد دارند او بر تمام حیوانات و اجنه (!) فرمانروایی میکرده است، بطور مسلم چنین فردی با چنین تعریفی هرگز وجود نداشته است.

پیامبران واقعی، منظور از کلمه واقعی این نیست که این افراد واقعا پیامبر بوده اند بلکه دسته دوم از پیامبران در واقع اشخاصی هستند که واقعا وجود داشته اند و تاریخ و علم وجود آنها را انکار نمیکند. مثلا موسی، محمد، باب و بهاالله، صبح ازل و…

همانطور که گفته شد پیامبر اصولا پدیده ای یهودی است و در تمام ادیان فقط یهودیان به این اعتقاد دارند که خداوند انسانهایی را انتخاب میکند و به آنها به اشکالی پیغام میفرستد تا کارهایی را انجام دهند. بازی پیامبری به این شکل بود که هر از چند گاهی یک یهودی اعلام میکرد که پیامبر است و وحی بر وی نازل میشود و عده ای را دور خود جمع میکرد و تعلیماتی میداد و معمولا توسط بقیه یهودیان برای حفظ دین مبین یهودیت (!) از بین میرفت، برای همین است که مسلمانان گاهی یهودیان را پیامبر کش میخوانند. این بازی در میان یهودیان بسیار مشهور بود و بخصوص در دورانی که عیسی ظهور میکند (اگر فرض کنیم چنین اتفاقی افتاده و تفسیر مسیحیان از تاریخ را قبول کنیم) اوج دوران پیامبر بازی بوده است! در هر گوشه و کناری شخصی داعیه پیامبری را میکرده است و افرادی را به سبکی و به نوعی به تقلید و اطاعت از خود و قبول تعاریف جدید از خدای خود دعوت و یا مجبور میکرده است.

این فرم از خدابازی بعدها در میان ملتهای مختلف نیز رواج یافت چنان که در ایران هر از چندگاهی یک شخصی پرچم سبز اسلام را به دست میگرفت و شروع به کشتن مخالفان خود با اتهام بابی بودن و بهایی بودن و مفسد بودن میکرد،در مورد این سیاه کاری ها و جنایات در کتاب ممنوع سه مکتوب از میرزا آقاخان کرمانی به تفصیل سخن رانده شده است.

تمام فرقه های مسیحیت به غیر از فرقه های بسیار اندکی معتقدند که خداوند با دیدن این وضعیت پیامبر بازی پسر خود را روی زمین میفرستد تا کاسه و کوزه این افراد را جمع کند. قرآن مسیح را یک پیامبر میخواند و میگوید کسانی که بگویند مسیح پسر خداست مشرک هستند (سوره توبه آیه 28) و البته به مسلمانان دستور میدهد که با آنها کارزار کنید تا به شما جزیه بدهند و خوار گردند (سوره توبه آیه 29). اگر با انصاف به این ادعای مسیحیان نگاه کنید خواهید دید که در کتاب انجیل (عهد جدید کتب مقدس) که کتاب مقدس آنان است نیز در مورد این قضیه زیاد صحبت شده است و تفاسیر متعدد و جدیدی از مسیحیت امروز مسیحیت را نه یک دین بلکه یک ضد دین و عیسی مسیح را لطف خداوند برای تمام کردن و نابود کرده دین بازی و پیامبر بازی میدانند. در انجیل به وضوح اشاره شده است که عیسی میگوید بعد از من پیامبری نخواهد آمد! مسلمانان میگویند این نشان از تحریف کتاب مسیحیان دارد و سایر ادعاهای مسخره و بچه گانه ای که همه ادیان سامی و بهائیت در دفاع از کتابهای مسخره دینی خود دارند در بین مسیحیان و مسلمانان نیز رواج دارد.

اما چرا محمد با پسر خدا بودن عیسی مخالفت میکند و وی را پیامبر میخواند؟ بسیاری از افراد هستند که اسلام را نسخه دیگری از یهودیت میدانند. مسیحیت یکنوع تعدیل در قوانین یهودیت است، یهودیان زنان بدکاره را سنگسار میکردند و این از قوانین آنها بود (هرچند نزدیک 2000 سال است که سر عقل آمده اند و اینکار را نمیکنند) و عیسی آنها را از این کار منع کرد. خوردن خوشت خوک توسط یهودیان تقبیح میشود اما عیسی خوردن آنرا آزاد میکند، چهره خداوند تورات بسیار خون آشام و خشن و غیر انسانی است و چهره خداوند انجیل بسیار آرام و زیبا. اما محمد باز همان تعاریف یهودی را در دین اسلام بازمیگرداند، بازهم خداوند چهره ای خشن و ضد بشری پیدا میکند، بازهم سنگسار باز هم حرمت برای خوک و…

محمد بسیاری از سنت های یهودی را وارد اسلام میکند اما از سنت های مسیحی چیزی وارد اسلام نمیکند، دلیلش هم بسیار روشن است، چون دسترسی بیشتری به یهودیان داشته است و یهودیان مدینه چون منتظر منجی برای حل اختلافات خود بودند ابتدا بسیار روابط نزدیکی با محمد ایجاد کردند چون فکر میکردند که یکی دیگر از پیامبران یهودی است در حالی که محمد دسترسی به اطلاعات و رسوم مسیحیان نداشت مجبور بود تن به خواهشهای یهودیان در دهد و در مورد عیسی بینشی ضد مسیحی و کاملا یهودی پیش گیرد. بنابر این میبینیم که عیسی بعد از پدید آمدن اختلاف بین محمد و یهودیان بصورت کاملا یهودی در افکار محمد نقش میبندد و یک پیامبر خوانده میشود. شاید بتوان محمد را اولین پیامبر غیر یهودی خواند.

وی پیامبر بازی را که در بین خود اعراب نیز ریشه ای نداشت از یهودیان آموخت و به سبک آنان گفت که من ادامه دهنده تمامی پیامبران که از یهودیان بوده اند هستم.

در قرآن کتاب قرآن با تورات یکسان معرفی شده است ( القصص آیه 49 برای بحث مختصری در ا ین مورد مراجعه کنید به اگر میگویید قرآن نوشته بشر است سوره ای مثل قرآن بیاورید!) و همچنین از محمد خواسته شده است که «اگر شک داری در آنچه ما بر تو نازل کرده ایم از خوانندگان تورات بپرس!» (194 سوره یونس) مگر نه اینکه محمد ادعا میکند ادامه رو راه عیسی است؟ چرا نمیگوید از خوانندگان انجیل بپرس؟ چرا تکیه بر کتاب تورات میکند؟ اینها همه نشان میدهد که محمد حتی دسترسی به انجیل نداشته است و به قوام نظریه ای که بیان شد کمک میکند.

بعد از محمد که تنها پیامبر واقعی (با تعریفی که ارائه شد) غیر یهودی باب و بهاء الله هستند که بهائیان اعتقاد دارند روح القدس در وجود آنها وجود داشته و همچون سایر پیامبران، از طرف خدا وحی میگرفته اند. بهائیان ادعا میکنند باب همان امام زمان بوده است برای اطلاعات بیشتر در مورد بهاییت به کتاب » بهائییگری نوشته احمد کسروی» نوشته زنده یاد احمد کسروی مراجعه کنید.

بنابر این دیدی که مسلمانان نسبت به پیامبران دارند کاملا اشتباه است چون:

هیچ غیر یهودی ای قبل از محمد حتی ادعا نکرده که پیامبر است.

هیچ دینی غیر از یهودیت و مسیحیت و اسلام و بهائیت به موجودی به نام پیامبر اعتقاد ندارند.

بیشتر پیامبران اصولا وجود خارجی نداشته اند.

 

جمع آوری شده توسط صفدر رضایی Safdar Rezai

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *