ا خلاقیات در آتئیسم
درود بر کسانیکه این مقاله را میخوانند دوستان آزاد اندیش که خود را از قیدوبند خدا و ادیان رها ساختند امیدوارم که ایام بکام تان بوده و زندگی شاد و خوشی. سپری کنید
در این مقاله در باره اخلاقیات آتئیسم صحبت می کنیم امید که مورد قبول دوستان و عزیزان باشد!
شايد يكى از پرسش برانگيزترين مسائلى كه عوام بدان مى پردازند، اخلاق در آتئيسم باشد!
پرسش هايى در اين باب كه كماكان هر فردى كه خود را آتئيست مى نامد، با آنها همراه است! در اين جستار، به تبيين و تحليل مسئله اخلاق، خصوصا در آتئيسم خواهيم پرداخت
اصولا اخلاق هيچگاه تعريفى ثابت و جهان شمول نداشته است؛
و در هر جامعه اى، متناسب با فرهنگ هنجار و عرف همان جامعه تعريف ميشود. بطور كلى ميتوان، اخلاق را همان تاب و بازتاب هاى درون يكـ جامعه دانست، كه به افراد تلقين و تحميل شده، و بين آنها ترويج ميشود يعنى اگر در جامعه اى، يكـ مورد از ديرباز جزو هنجار و رفتار بوده باشد، از اخلاقيات محسوب ميشود؛ و هرگونه اعتراض و اجتناب نسبت به آن، بى اخلاقى پس در واقع ميتوان با توسل به نيچه اينچنين گفت كه:
هيچ پديده اخلاقى اى وجود ندارد
بلكه تعابير اخلاقى از پديده ها وجود دارد
با اين تفاسير: آنچه كه در بين افراد فلان جامعه امرى اخلاقى است، با آنچه كه در بين افراد بهمان جامعه امرى اخلاقى شمرده ميشود، يكسان نيست ممكن است دو پديده كاملا اخلاقى در دو جامعه مختلف، دقيقا متضاد يكديگر باشند!
مثلا در جامعه اى، روابط جنسى آزاد يكـ تابو و يكـ گناه كبيره محسوب ميشود
اما در جامعه اى ديگر، يكـ امر بديهى و عادى است كه اساساً مشكلى ندارد!
اينگونه تفاوت نظرها از براى آن است كه پيش تر گفته شد اخلاق هيچگاه ثباتى نداشته و همواره درحال پيشرفتى تدريجى بوده است.
اخلاق، چيز ساخته شده و حاضر آماده اى نيست
بلكه ذره ذره و روز به روز، ايجاد ميگردد
اخلاق، با مفاهيمى نظير انسانيت، آزادى ، همراه است و آنان را شامل ميشود
مفاهيم ذيل الذكر نيز، هيچ تعريف جامع و مانعى ندارند بلكه آنها هم مانند اخلاق، بيش از هرچيزى در فرديت افراد معنى ميشوند و از آنجايى كه يكـ جامعه، متشكل از افراد است، باورهاى بنيادين افراد، همان باورها و ارزشهاى بنيادين يكـ جامعه و فرهنگ خواهند بود بطور كلى هر فرهنگ و جامعه اى، ولو فاسق ترين آن، به اصل انسانيت و اخلاق و آزادى و پايبند است؛ و به نوبه خود داعيه دارى اين اصول انسانى را ميكند ولى آنچه بديهى است اين نكته، مى باشد كه معيار شناخت اين اصول، و بطور كلى معيار تفكيكـ عمل انسانى و اخلاقى از عمل غيرانسانى و غيراخلاقى، براى بشر مشخص و مبرهن نبوده حتى اگر در كليات اين مفاهيم، توافق نظرهايى داشته باشند، بدون شكـ در جمع كثيرى از جزئيات، هم نظر نخواهند بود
با ديدى كل نگر ميتوان اينگونه به تبيين انسانيت پرداخت كه:
انسانيت آن است كه دوستش داريم.
همانطور كه پيش تر گفته شد، مفاهيمى نظير انسانيت در فرديت اشخاص تفسير و تحليل ميشوند، وانسانيت، چون از انسان مى آيد و مربوط به اوست، تا حد زيادى به خودِ او و تمايلاتش باز ميگردد پس وقتى انسانى عملى را دوست ندارد، آن را بد و غيراخلاقى و غيرانسانى ميداند و بالعكس اگر كنشى را مطابق با علايق و سلايق خود ببيند، آن را انسانى مى پندارد البته اين قضيه در موارد جزئى به كل تعميم داده نميشود اما در موارد كلى و بزرگتر، جنبه عام به خود ميگيرد
مثلا، يكـ نفر همجنسگرايى را دوست ندارد، به خودش مربوط است يكـ جامعه آن را دوست ندارند، آن عمل غيرانسانى است! لذا وقتى انديشه اى صرفا از ديالكتيكـ و ضديت با مذاهب و اديان و خداوندگاران آنها پديد مى آيد، خودش به يكـ مكتب و مذهب تبديل نميشود يعنى تبديل بى دينى به دين، و ساختن خدا از بى خدايى، اصولا با مفهوم آتئيسم در تضاد است. برعكس اديان كه در موارد بسيارى داراى اصالت جمعى اند، آتئيسم فقط و فقط، در “يكـ” مورد وجه اشتراكـ دارد كه آن همان نفى ماوراء و اديان مى باشد
اصولا ميتوان سه دليل اساسى براى پيدايش آتئيسم ذكر نمود كه عبارت اند از:
منطقى و معقول نبودن احكام و تعاليم دينى
غيرمطلوب بودن هنجارها و رفتارهاى متأثر از دين
كم شدن تدريجىِ اعتبارِ براهينِ مرتبط با باورهاىِ ماورايىِ اديان
به وفور ديده و شنيده شده كه دينداران به اين ويژگى آتئيسم كه اصالت جمعى ندارد، و تقريبا در تمام موارد رويكرد گزينشى و سليقه اى بكار ميگيرد، نقد وارد كرده و ميكنند اينگونه نقدها كه غالبا با عدم آشنايى با مبانى موضوع مربوطه همراه است، به اثبات يا ابطال هيچ چيز نخواهد پرداخت!
باور دينداران بر اين است كه قرنها پيش، مجموعه اى جامع و مانع از اخلاقيات و تعاليم انسانى، از آسمان به پيامبرشان نازل شده و ديگر هيچ خدشه اى به آن تعاليم و تدابير وارد نيست اين نوع تفكر كه در واقع همان دگماتيسم و جزم انديشى است، در بين آتئيستها جايى ندارد كه اگر داشته باشد بايد آتئيسم را هم مانند تمامى مذاهب و اديان به گوشه اى تف كرد و فاتحه اش را خواند.
پس وقتى آتئيستها، تفكرات ارتجاعى و افراطى و جزم انديشانه دينداران را محكوم ميكنند، نميتوانند مانند آنها يكـ كتابى باشند و خشكـ بينديشند و بايد براى تصديق يا تكذيب چيزى، تمام جوانب آن را بدور از تعصب و جزميت بسنجند كه اين همان رويكرد گزينشى مى باشد همانطور كه تشريح شد آتئيسم، يكـ مكتب يا ايدئولوژى نيست؛ اما انديشه زيرساختارى بسيارى از مكاتب و فلسفه ها و ايدئولوژى هاى الحادى مى باشد!
از جمله:
سكولاريسم، اومانيسم، راسيوناليسم، آمپريسم، ماترياليسم، پوزيتيويسم، اگزيستانسياليسم، اگوئيسم، رئاليسم، ايده آليسم، سوسياليسم، كمونيسم و…
هر كدام از موارد مذكور، داراى اصول و مبانى مختص به خود هستند و مسلكى خاص را از تفكر و انديشه ارائه ميدهند.
حال اگر به باور دينداران باشد، بايد تمامى اين مكاتب بر سر يكـ موضوع، اعم اخلاقى، سياسى، فرهنگى، اقتصادى، اجتماعى و توافق نظر داشته باشند و نوعى اصالت جمعى بينشان برقرار باشد
اين مكاتب و فلسفه ها كه گاهاً در ديالكتيكـ و ضديت باهم اند، چطور ميتوانند بر سر موضوعات گسترده و بسيط مانند اخلاقيات متفق القول باشند؟؟؟
برعكس اديان كه در اكثر موارد مؤكّد و مقلّد يكديگر هستند،آتئيسم به همين ديالكتيكـ ها و پرسشگرى ها و كنكاش ها زنده است!
فَلِذا نقدى به ثابت نبودن عوارض و اوصاف آن وارد نيست اما اينكه جوامع سكولار و بى دين، چه چيزى را جايگزين تعليمات ارتجاعى و ناصواب دين ميكنند؟
يكـ جامعه سكولار كه خود را از بند آموزه هاى اديان رهانيده، به قوانين و هنجارها و ضوابط جديد و مدرن روى مى آورد و با نوآورى، سنت شكنى ميكند و تقدس ها را مى زدايد حال قانون و هنجار و ضابطه دقيقاً چيست؟!
اين مفاهيم، دستورات و قواعدى هستند كه براى زندگى بهتر و آسان تر بشر وضع ميشوند و اگر به جاى تسهيل زندگانى بشر، به تصعيب آن بپردازند، نه تنها يكـ قانون شمرده نميشوند، بلكه اصولى اضافه در جامعه هستند كه بايد به حذف آنها پرداخت اينگونه قوانين و قواعد پوشالى در اديان به وفور ديده ميشود قوانينى چون حجاب و منع آزادى پوشش كه هيچ تأثيرى در پيشرفت اصول انسانى ندارند، بلكه بيشتر باعث پسرفت آن ميشوند مسئله بعد، ارزش اخلاقىِ اعمال انسانى در آتئيسم و اديان است اگر آتئيستى يكـ كار انسانى انجام مى دهد، مطمئناً از كسى جايزه و پاداش نميخواهد؛ زيرا كه او ميداند هيچ آخرتى در كار نيست كه در آنجا به تشويق يا تنبيه وى بپردازند!
اما در اديان درست عكس اين قضيه صادق است؛
يكـ دیندار اگر دست به انجام كارى اخلاقى و انسانى ميزند، به اين دلخوش است كه در دنيايى ديگر، صاحب پاداشى عظيم شود یا به اين دليل از انجام فلان كار غيراخلاقى سرباز ميزند، كه دچار عذابى الهی نشود!
بطور كلى دين براى دينداران به مانند افسارى است كه اختيار آنها را سلب نموده و رفتار ايشان را كنترل ميكند كه اگر خلأ آن را در زندگى شان احساس كنند، ممكن است به موجودى خطرناكـ و غيرقابل كنترل تبديل شوند در واقع هيچ عمل اخلاقى اى نيست كه دينداران قادر به انجام آن باشند، اما بى دينان خير؛
ولى اعمالى غيراخلاقى و ضدانسانى هستند كه فقط دينداران دست به انجام آن ميزنند مانند موارد انتحارى، سنگسار، شلاق زدن، قطع کردن دست پای، و بسياری دیگر پس برخلاف ادعاهاى دينداران، نه آتئيسم اخلاقيات را نقض ميكند، و نه آتئيستها ناقض اخلاق هستند!
اخلاق يكـ مفهوم قراردادى با تعاريف و تفاسير قراردادى است و هركسى وراى اعتقادات خويش، ميتواند بدان پايبند باشد و يا نباشد…!
من حيث المجموع، هرچه انسان با ذهن باز و روشن به افراد و انديشه هاى پيرامون بنگرد، ميتواند بهتر زندگى كند و از آن لذت برد
منفى نگرى دشمن خلاقيت است
واى به منفى تراشى.
و در آخر عرايض خود را با این جمله ناب به پاین میرسانم!
اصل و اساسى كه تمام اخلاق گرايان به راستى درباب آن نظرى يكسان دارند، اين است كه “كسى را نيازار و هرچه ميتوانى به ديگران يارى برسان
غوث الدین حیدرزاده
Ghaosuddin HaidarZada
30/8-20