گفتند: به خون شما نیاز داریم،زهرا توتونچی

ویدئو اعتراضی زهرا توتونچی
گفتند: به خون شما نیاز داریم
اهدا کردیم
خونِ مان را درون شیشه کردند
و نفس هامان تنگ شد
.
هوا نبود
هوا رفته بود
روسری اَم را برداشتم
لگدهایشان با پهلویم می رقصیدند
آنقدر که دیگر برای زندگی
جانی نمانده بود
درد است
درد است
که در سلول انفرادی ات نیز
آزاد نباشی
حتی برای راه رفتن
درد است که پرده گوشت را پاره کند
صدای ضجه های دختری باکره را
که حالا بی پرده
التماس می‌کند
برای زنده ماندن
.
و چه بی گناه به دار کشیده شد
پسری که لب های مرگ را
زودتر از لب های معشوقش بوسید
صدای اذان
صدای کشیدن چهارپایه
صدای خرخره ای لرزان
بویِ آخرین ادرار
این است اسلام
این است بویِ اسلام
حالا اگر می توانی راه برو
اگر می توانی اعتراض کن
اگر می توانی در آبان ماه به خیابان برو
و از دیکتاتور حقت را بگیر!
تا گلوله باران نشوی
به خانه بر نمی گردی!
چگونه راه بروم در خیابان آزادی
وقتی که اسیدها
زیبایی ام را نشانه گرفته اند
به کدام دلیل مقابل آینه برود
دختری که دیگر صورتش را
نمی بیند؟
به کدام دلیل؟
ما دیگر جانی نداریم که کار کنیم
که پول هایمان را
خرج جنگ کنیم
خرج فلسطین سوریه لبنان غزه…
ما دیگر پولی نداریم که حتی خودمان هم
زنده بمانیم
میخواستم پرواز کنم
که بال هایم را چیدند
می خندیدند و گریه می کردم
برای روزهایی
برای شادی های کودکانه ام
برای مادرم
و برای خواهرانم
که آنها هم مثل من
فرصت شاد بودن را پیدا نکردند
زهرا توتونچی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *