علی کیست و چگونه زیست – جلسه اول : دوران کودکی
علی کیست و چگونه زیست – جلسه اول : دوران کودکی
سخنران:
ایمان سلیمانی امیری
تهیه و تنظیم:
پویان (محمد)عمارلو
(این متن رو نوشت از سخنرانی است که توسط ایمان سلیمانی امیری به تاریخ ۲۴ آوریل ۲۰۲۲ در کلاب هوس ارائه شده است.)
با درود مجدد خدمت شما عزیزان به مناسبت ماه رمضان که یکی از مهمترین وقایع تاریخ تشیع در این ماه رخ داده و آن هم کشته شدن علی ابن ابیطالب هست، بد ندیدیم که نگاهی تحلیلی نسبت به زندگی ایشان داشته باشیم. خوشبختانه منابع هم برای بررسی زندگیشان کم نیست و چه از میان اهل تسنن وچه از میان دیگران یعنی شیعیان و غیر شیعیان به نوعی گزارشات مبسوطی از زندگی علی است. ولی آن چیزی که توجه من رو جلب میکرد کمبود تحلیل نسبت به وقایع زندگی علی است یعنی آن چیزی که میتونه برای ما حداقل مفید واقع بشه به عنوان یک کشوری که مدعیست شیعه هست ،علی بن ابی طالب جایگاه خاصی در این نظام فکری دارد و همینطور سیاسیونی که امروز بر مسند قدرت هستند از این شخص و نوع حکومت او یک الگو ساختند برای ایران امروز و حداقل داعیه دار آن بودند که حکومت علی می تواند مدعی بهترین حکومت برای یک جامعه انسانی باشد .همه این ها را به بحث خواهیم نشست .من سعی کردم در ۱۷ فصل یا جلسه موضوعات را دسته بندی کنم، فکر می کنم گاهی بعضی از این جلسات تبدیل به دو بخش هم بشود چون ممکنه موضوعات خیلی مطرح باشه و بسط آنهم، تحلیل آن هم و همینطور پرسش هایی که بعضی دوستان مطرح می کنند ،نیازمند پاسخ باشه .جلسه اول را به دوران کودکی ایشان تخصص دادیم .جلسه دوم به دوران مکه خواهیم رسید به خصوص در دورانی که نقش علی و به خصوص پیامبر اسلام بعد از اون دعوت عمومی برجسته تر می شود. در جلسه سوم دوران مدینه و جهاد می پردازیم که فکر میکنم این بخش شاید در دو قسمت تقدیم بشه .جلسه چهارم را به واقعه غدیر خم و بحث جانشینی خواهیم پرداخت. جلسه پنجم را نگاهی خواهیم داشت به زندگی علی در دوران خلفای سه گانه یعنی ابوبکر ،عمر و عثمان و ببینیم ایشان در آن دوران چگونه زیسته و با نهاد قدرت آن زمان چه مناسباتی را داشته .در جلسه ششم به یکی از مهم ترین مباحث خواهیم پرداخت بحث قتل عثمان و آن حواشی که که قبل و بعد از قتل اون پیش آمد. در جلسه هفتم به آغاز خلافت علی و مسائل مربوطه با بیعت با او و عدالتی که شیعیان مدعی هستند با برآمدن علی بن ابی طالب در جای خودش مستقر شد و نشان خواهیم داد که شاید این ادعا چندان هم درست نیست. در جلسه هشتم هم به جنگ جمل خواهیم پرداخت و نقشه یاران علی در برافروختن این نزاع. در جلسه نهم به ورود علی بن ابیطالب به کوفه و جوی که در کوفه ایجاد می شود برای آن ایدئولوژی فکری علی برای جنگ با معاویه و افرادی که خوب طبیعتاً با زمینه جنگ جمل دوباره جنگیدن با مسلمانان را نمی پسندیدند، جو ی توام با اعراب، تهدید و قتل… در جلسه دهم به صفین می پردازیم یکی از بزرگترین جنگ داخلی در جهان اسلام که موازنه خلافت را برهم زد و از دل اون حکومتی بر آمد که بعدها تا سال ۱۳۲ هجری بر قدرت نشست و آن هم حکومت امویان هست ..بعد از اون به حکمیت و اهل نهروان خواهیم پرداخت، یاران دیروز علی که امروز در برابر امام خودشون که دیگر او را امام نمی دانستند بلکه یک شخص کافر و خواستار تو به او بودند خواهیم پرداخت. در جلسه دوازدهم یک نگاهی به والیان علی از بعد شایستهسالاری خواهیم داشت آیا واقعاً چنین بوده یا خیر و ناتوانی های سیاسی که بعضاً این انتخابات ثمر داد برای علی …در جلسه سیزدهم یکی از مهمترین مباحث ما مناسبات علی و ایرانیان است جایی که خیلی از ما ایرانیان شاید این مناسبات را ندانیم یا به شکل تحریف شده از منبر ها رسانهها شنیدیم .سعی می کنیم که آنها را هم با استفاده از متون اسلامی بازشناسی کنیم .در جلسه چهاردهم یک بحث متکلمانه را زیر نظر خواهیم گرفت یعنی ادعای علم و عصمت علی که این یک اندیشه متکلمانه است اما ما با استفاده از متون درون دینی سعی خواهیم کرد به این مسئله بپردازیم …جلسه پانزدهم را به نقش زنان اختصاص دادیم و اینکه علی بن ابی طالب چه به عنوان یک الگوی عقیدتی، چه به عنوان یک الگوی سیاسی چه نوع رفتاری یا دیدگاهی نسبت به زنان داشته.. در جلسه شانزدهم بحث در مورد زنان و فرزندان خود علی است اندکی پیرامون آنها سخن خواهیم گفت همین طور نسبت به اموال علی و مسائلی که میتونه برای ما جالب باشد و در انتها در جلسه هفدهم نگاهی خواهیم داشت به ابن ملجم مرادی که امروزه محل نزاع است در میان برخی از ایرانیان و شیعیان مبنی بر اینکه او ایرانی بوده است که حالا ما اینها را بررسی میکنیم و همینطور مرگ و مدفن او که این ها همه جزو مسائل بسیار مهم هست که میتونه برای ما راه گشا باشه. برای همین من سعی کردم ابتدا عرض کنم به عنوان مقدمه که دید من نسبت به این و جلسه چیست چرا می خواهم تاریخ را نگاه کنم و از چه زاویه ای؟ بارها این پرسش از من شد که وقتی شما تاریخ را نگاه می کنی به چه نحو دست به انتخاب میزنی؟ یعنی نحوه انتخاب شما چگونه است ؟و یک مسئله بسیار مهمی ایست چون شما می دانید در محیط پیرامون ما علمای شیعه سعی می کنند ابتدا با عنوان اینکه هر کسی شیعه نیست تاریخ او تحریف شده یا اوحب و بغض داشته ،میراث عظیمی از کتابهای اسلامی را کنار بگذارند گویی که اهل تسنن اصلا علی را قبول ندارند در حالی که علی به عنوان یکی از شاخص ترین چهره های اهل تسنن به حساب می رود و در مورد اون هم کتاب های زیادی نوشته اند از دل همان کتاب های تاریخی خودشان هم باز گزینش می کنند و شما دست آخر با روایت هایی بسیار متزلزل روبرو می شوید و بخشی از آنها هم به قدری خرافی هست که حالا ما در طول برنامه ها اگر نیاز بود چند نمونه از این تاریخ نگاری های تشیع را خواهیم خواند اما نگاه من این است که نخست هر واقعه تاریخی را از دل متون باید با عقل سنجید ،یعنی اگر تمام مورخان جهان اسلام بیاورند که علی شبانه به آسمان رفت بدیهی است که ما نمی پذیریم چون چنین چیزی نشدنی هست اما این را به اعتقادات آن اشخاص نسبت میدهیم .وقتی افرادی مثل شیخ عباس قمی اشاره میکنند که علی با خورشید سخن گفت یا دیگران وقتی اشاره میکنند که علی به خاطر اینکه نماز و فوت شد با اشاره او خورشید به جای قبلی بازگشت تا ایشان نماز بخواند خوب اینها همه نشان از ناآگاهی یک مورخ نسبت به پدیده های طبیعی و علمی است بنابراین این ها دیگر قابل بررسی نیستند.. نکته دوم اینکه به منابع متقدم نگاه می کنیم یعنی هرچه منابع متقدم تر باشند اصالت آن برای ما بیشتر است تا منابع متأخر ..سومین مسئله اجماع مورخین است یعنی اگر در یک پدیده ای ده مورخ یک نظر را دارند و یک مورخ نظر دیگری را دارد طبیعی است که ارجحیت ما بر اساس آن ۹ مورخ باشد چرا که احتمال اینکه آنها کذب گویند وهمگی با هم تبانی کرده باشند عملاً بسیار ضعیف تر از این است که یک مورخ بخواهد یک برداشت اشتباهی از یک پدیده داشته باشد و یک داستانی را سر هم کند… مورد چهارم کتاب های تخصصی است در مورد تاریخ یعنی اگر منه ایمان سلیمانی می خواهم وارد بحث نزاع هایی شوم مثلاً مثل جنگ جمل بهتر است که به کتابهای اختصاصی یا آن تک نگاری ها بپردازم یا مثلا وقتی می خواهم به جنگ صفین بپردازم نیاز هست که حتماً کتابهایی را بخوانم که به شکل اختصاصی در این زمینه نوشته شده است، مثل وقعه الصفین نصر بن مزاحم منقری. اما کتابهای تاریخ عمومی مثل یعقوبی، مسعودی، طبری و دیگران بخش های اصلی این نزاع ها را آورده اند بخش های جزئی از نظر آنها مهم نبوده اما در ذهن یک تحلیلگر میتونه بسیار مهم باشه بخشی از جنبه ها که شاید طبری آن را مهم دانسته ولی نشان میدهد که می تواند مهم باشد . بنابراین این کتاب های تخصصی را هم ما باید در تحلیل های خودمان به کار ببریم. و نکته پایانی اینکه ما باید مطابقت بدهیم آن حال و هوا را با زیست سیاسی و اجتماعی انسان ها یعنی نزاع ها، جنگ ها ،درگیری ها ،نوع برخورد ها طبیعی است که ممکنه میان اعراب شکل دیگری داشته باشد اما کاملاً منفک از زیست انسانهای دیگر نیست یعنی اینگونه نیست که ناگهان جنگ میان آنها تبدیل شود به آشتی، مناسبات میان آنها یک شبه همه مطلوب شود، یا اگر دو دوست هستند ناگهان تبدیل شوند به دشمنان خونین همدیگر بدون هیچ سببی که شما می دانید این ها در اندیشه متکلمان تشیع خیلی وجود دارد و غالب این تعابیری که آنها به کار میبرند، اصلاً با نحوه زیست اجتماعی انسان ها مطابقت نمی کند .بنابراین یک تطبیقی هم باید داد از این باب که آیا این مناسبات راما در جاهای دیگر ما می بینیم یا نه ؟وقتی در مورد مناسبات قبایلی عرب صحبت میکنیم ،باید بدانیم آیا اعراب و افراد دیگری که زندگی قبیله ای دارند آنها هم با همین مشکلات مواجه هستند یا نه؟ آنها هم از این آسیب ها خورده اند یا خیر؟ بنابراین این ها مجموعه ای است که میتواند تحلیل منطقی به ما بدهد .بدون اینکه من یک کتاب را به دست بگیرم و بگویم تنها کتابی که من می پذیرم عنوان شیعه همین کتاب است و لاغیر! اگر تمامِ جهان تسنن و دیگر علمای شیعه هم سعی کردند مطلبی وارونه یا مخالف این مطلب گویند من نمی پذیرم چون مطلوب طبع من نیست خوب اینها از ذهن یک پژوهشگر بیرون نمی آید بلکه از یک مومن متعصب بیرون خواهد آمد.. با ذکر این مقدمات برمیگردیم به اصل موضوع آن و آن شناخت شخصیتی است که در مورد او خود جهان اسلام و به خصوص شیعیان هم معتقد به وجود صاف متضاد هستند. یعنی کسی که ممکن است در جنبه های دارای رحمت باشه ،اما در جنبههای دیگر شقاوت و غضب داره .ممکنه انسانی باشد که به تمایلات معنوی اهمیت ندهد ،اما برای کسب حکومت جنگ های متعددی به راه می اندازد. این را برای این عرض کردند که شما می دانید بسیاری از دوستان مسلمان وقتی در مورد جنگ های پیامبر اسلام یا علی بن ابی طالب سخن می گوییم اشاره میکنند که ایشان که رحمت العالمین است و در قرآن هم آمده ایشان رحمت الله عالمین است یا علی بن ابیطالب که همای رحمت است مگر می شود ایشان شخصیتی باشند که این همه انسان کشته است ما نمیپذیریم .در حالی که خود علمای بزرگ این افراد هم پذیرفته اند که این انسان ها می توانند شخصیت هایی داشته باشند که نسبت به دیگران بسیار شقاوت داشته باشند غضب داشته باشند اما در درون خانواده خودشان بسیار رحیم باشند .دارای ثروت بسیار باشند اما ساده زیست باشند چندان تمایلی به پوشیدن و اینها نداشته باشند حتی ممکنه پیرامون خودمان هم از این افراد ببینیم… ابتدا سندی را اشاره خواهیم کرد که سید رضی در ابتدای نهج البلاغه آورده من سعی می کنم این را از شرح نهج البلاغه ابن میثم بحرانی که یکی از علمای کلامی فلسفی شیعیان هست بخوانم و بعد وارد شبیه همین مسئله از شیخ عباس قمی بشوم نکته بسیار دقیقی در این سخنان وجود دارد به عنوان سنگ بنای بحث ما می تواند کمک کننده باشد. ایشان از قول سید رضی اینگونه آورده از شگفتیهای آن حضرت که او که او را از دیگران ممتاز و بی شریک و انباز ساخته این است که هرگاه اهل تفکر و تامل سخنان ان حضرت را در باب زهد و موعظه و تذکر و انذار ملاحظه کنند و سابقه ذهنی نسبت به شخصیت، نفوذ کلام و سلطه معنوی آن حضرت نداشته باشند نخواهند کرد که این سخنان سخن کسی است که بهره ای جز زهد و شینهی جز عبادت نداشته و در گوشه خانه ای یا دامن کوهی عزلت گزیده و جز خود را ندیده و احساسی جز احساس خود نداشته است و باور نخواهند کرد که این سخن: منظورش این است که تمام سخنان نهجالبلاغه رامیخوانید،عهدنامه مالک را می خوانید که دیدید دستاویز خیلی از این دوستان هست و انواع اقسامی مواعظی که دیگران برادر شما هستند ،ان یکی انسان خوبی است و اینها میگه شما وقتی نهج البلاغه را بخوانید،اماهیچ سابقه بیرونی از علی نداشته باشید یعنی تاریخ نخوانده باشید نسبت به ایشان اطلاعی نداشته باشی فکر می کنید کسی است که در گوشه خانه ای یا دامن کوهی عزلت گزیده و جز خود را ندیده و احساسی جز احساس خود نداشته است و باور نخواهند کرد که این سخن کسی است که در دریای جنگ میرفته و شمشیرش را برای زدن گردن ها از میان می کشیده و دلاوران را بر خاک می افکنده از خونشان سیل به راه میانداخته و جانشان را از کالبد می گرفته است در عین حال زاهد زاهدان و سرآمد بندگان شایسته خدا بوده است و این همان فضیلت شگفتانگیز و خصیصه لطیفی است که به وسیله آن بین اضداد را جمع کرده و صفات مختلف را فراهم آورد صفحه ۲۱۲و ۲۱۲ جلد اول نهج البلاغه از ابن میثم بهرامی است تقریبا نقل به همین عنوان راهم شیخ عباس قمی آورده در کتاب منتهی الامال و اشاره میکنه عین همین مسئله ای رو که از سید رضی است اما چون کتاب او تاریخی است را هم به عنوان شاهد آورده ایشان هم ادامه میدهد :شک نخواهد کرد که صاحب این کلمات باید شخصی باشد که غیر از زهد و عبادت حظ و شغل دیگری نداشته باشد و باید کسی باشد که در گوشه خانه خود یا در سر کوهی اعتذال نموده باشد که غیر از خود کسی دیگر ندیده باشد و ابداً تصور نخواهد کرد و یقین نخواهد نمود این کلمات از آن حضرت باشد که با شمشیر برهنه در دریای حرب غوطه خورده و تنها را بی سر نموده و شجاعان روزگار را به خاک هلاک افکنده و پیوسته از شمشیرش خون میچکید ه و با این حال زاهد زهاد و همینطور ادامه میدهد که دیدیم ابن میثم بحرانی از قول سید رضی در مقدمه نهج البلاغه آورده.خوب در این بین یک مسئله ای وجود دارد و آن اینکه ما با کسی روبرو هستیم که جنبه های زندگی اون میتونه برای ما مهم باشه.پس دوستان اولین مسئلهای که باید مشخص شود این است که الزاماً کسی که سخنان انسانی می گوید یا از او نقل شده دلیل بر این نیست که او هم به همان عمل میکرده چه بسا میتواند اوصاف متضاد داشته باشد همانگونه که بزرگترین شارحان نهج البلاغه و مورخان شیعه گفتند و ما اتفاقا در طول بحثی که خواهیم داشت به این مسئله خواهیم رسید.اما در مورد شناخت شخصیت علی یک مقدمه دیگری هم نیاز است وان اینکه اساسا دوستان توجه داشته باشند که یک ایدئولوژی و اعتقاد دو کار بسیار خاص در مورد انسان ها انجام می دهد نخست این که یک ایدئولوژی نیروهای متناسب و مناسب خودش را جذب می کند یعنی یک انسانی که تیپ و شخصیت او و تربیت او لطیفه نمیتواند جزو گروههای تروریستی باشد.نمی تواند دست به آدمکشی بزنه ،اما یک ایدئولوژی خشن میتونه افرادی که زمینه های خشونت را دارند رو به راحتی جذب کند انسانهایی که طمع در مال دارند، مال دوست هستند،انسان هایی که از کشتن دیگران یا ان خشونت پرهیز ندارد خیلی راحت میتواند جذب گروه های گنگستری بشوند خیلی راحت میتوانندهصم بکنند پدیده های خشونت بار را و حتی ورزشهای خشونتبار را .کارکرد دوم ایدئولژی،ساختن افراد ایدئولوژیک هست یعنی گاهی شما وقتی یک ایدئولوژی رو میبینی که مستقر شده انسانهایی را از بدو تولد در اختیار میگیره که انها در ان ایدئولوژی حل میشوند،ساخته میشوند این شخصیت ها دیگه با اون ایدئولوژی رشد میکنند.وعلی بن ابیطالب در این دسته قرار میگیره چون از کودکی در دامان پیامبر اسلام بزرگ شده،ایدئولوژی اسلامی به مثابه یک تعلیم و تربیت به او آموخته شده واو کسی نیست که اندیشه های عرب قبل از اسلام را هم باور کرده باشه. چون شما در درون جامعه عرب نمونه هایی رو میبینید کسانی که مثلاً در گذشته کارهای خوبی انجام داده بودند و ان کارهای خوب را حتی در بعد از آن هم یادآوری می کردند. اما علی ابن ابیطالب به دلیل اینکه محیط او از ابتدا در دامان پیامبر اسلام بود کاملا در این ایدئولوژی حل میشه در واقع او شخصیتی است که ایدئولوژی او را ساخته و این نکته ای است که باید دوستان توجه داشته باشند .از دل این انسان ها و به خصوص ایدئولوژی هایی مثل اسلام که یک ایدئولوژی توتالیتر است یعنی در جزئی ترین جنبه ها هم دستور الهی داره و از شما میخواد که به نحوی به آن طبیعت بکنید، چند خروجی به بار میشینه نخست عدم اصالت انسان است دیگر نسان مفهوم انسانی را از دست میدهد برای او اعتقاد مهم است یعنی دیگه برای آنها مهم نیست که خودش انسان است ، دارای علایق و عواطف است و برای دیگران هم به مثابه یک انسان ارزش قائل نیست .او هم انسانها را در اعتقاد میبیند یعنی برای او خودش حل شده در اسلام هست و دیگران حل شده در کفر هستند بدون اینکه احساس کند آن انسان میتونه برادرش باشه عموی خودش باشه یا دیگری باشد .آرنت در کتاب توتالیتاریسم ،البته او به مسئله نازیسم و مسائل مربوط به شوروی کمونیستی میپردازه چند تعبیر را به کار می برد که من سعی می کنم بخشهایی از این رو بخونم خیلی جالبه و کاملا هم قابل تطبیق هست با آن چیزی که مثلاً ما در مورد علی بن ابیطالب میتونیم این رو ببینیم ایشان اشاره میکنه عامل تکان دهنده در پیروزی توتالیتاریسم همان بی خویشتنی هواداران این جنبش است کاملا قابل درک است که چرا یک فرد نازی یا بلشوویک از ارتکاب جنایت علیه مردمی که به جنبش تعلق ندارند یا با آن دشمنند خم به ابرو نمی آورد اماشگفت اینجاست که زمانی که غول توتالیتاریسم آغاز به بلعیدن فرزندانش میکند و ممکن است که خود آن فرد هم قربانی این جریان شود،او باز هم دچار تردید نمی شود.او ممکن است به دستگیری و مرگ خویش نیز کمک کند به شرط آنکه پایگاه او به عنوان عضو جنبش دست نخورده باقی بماند .و بعد ادامه میده ایشون که این کاری که اساساً این ایدئولوژی میکنه در این است که شما دیگر حل میشوی و برای شما دیگه واقعا تشخیص اینکه درست و غلط چیست به کنار میره هر چیز که ایدئولوژی به شما بگه همون برای شما حجت میشود و همه چیز برای شما در ان حقیقت پیدا میکند.حالا من این را عرض کردم جون ما دقیقاً یک خطبه در نهج البلاغه هم داریم که به این مسئله اشاره میکند واونجایی که علی به صراحت میگه که ما در میدان نبرد با رسول خدا بودیم ،پدران، پسران، عموها و پسرعمو های خود را می کشتیم و در خون میآلودیم این خیشاوندکشی .خوب به کلمات دقت کنید خویشاوند کشی ما را نمی آزرد زیرا بر ایمانمان می افزود دقیقاً یک انسان حل شده در یک ایده را نشان می دهد.این را به این خاطر عرض می کنم که بعدها وقتی به بحث علی و ایرانیان می رسیم نشان خواهیم داد که به چند دلیل علی اصلا نمی توانسته نسبت به ایرانیان حس دوستی داشته باشه ،حسی که انقدر در ایدئولوژی خودش حل شده که برادر، عمو ،پسر عمو و افراد مختلف رو میکشه، همانگونه که افرادی مثل شیخ مفید و طبرسی آورده اند در کتاب های خودشان ارشاد و اعلام الوورا که علی نزدیک به ۳۰۰ به ۳۵ نفر از قریش رو کشته عثمان به اون طعنه میزد که تو نزدیک چهل نفر از جوانان قریش را کشته ای که صورتشان چون ماه می درخشید نشان دهنده یک فاجعه است پس ما دیدیم اولین مسئله این است که شخصیت هایی که در ایدئولوژی ساخته و پرداخته می شوند خویشتن خودشان را از دست میدهند یادشان میرود که اطرافیان آن چه کسانی هستند برای آنها ایدئولوژی مهم است افرادی که جذب این ایدئولوژی می شوند برادر محسوب می شوند و خانواده ای که این ایدئولوژی را نمی پذیرد دشمن محسوب می شود و ما نمونههای آن را در اسلام به وفور میبینیم وقتی خود مسلمان ها معتقدند که اسلام پیوند ها را پاره کرده است نشانه نشانه همین مسئله است که ما حالا در داستان علی بن ابیطالب نمونه هایی از آن را میتوانیم ببینیم دومین مشکلی که این ایدئولوژی می تواند ایجاد کند برای انسان های ایدئولوژیک حق پنداری است یعنی اینکه من حق هستم و دیگران همه باطل هستند و این دقیقاً کاری است که در نحوه زیست علی میبینید طلحه و زبیر با آن همه جنگ ها در رکاب پیامبر اسلام چون با او مخالف دیگر باطل میشوند معاویه که زمان عمر و عثمان والی شامات بوده به صرف اینکه با علی مخالف است باطل میشود .اهل نهروان کسانی که با علی دوست بودند ،در رکاب جنگیدند وشمشیر زدند ناگهان چون علی را نمیپذیرند میشوند باطل وبر انها نامهای مختلفی هم گذاشته میشه و این بزرگترین مشکلی که یک انسان ایدئولوژیک دارد شمادر معاویه کمتر این رو میبینید معاوه کمتر در ان ایدیولوژی اسلامی حل شده برای همین میتواند با دشمنان خودش بشیند و گفتگو کند اختلافات و حل کنه و ما در ادامه خواهیم عمربن عاص جزو اولین نفراتی بود که بر علیه عثمان بلند شد ،حتی خواهر عثمان به نام ام کلثوم که در وعده ازدواج بود در نکاح بود رو طلاق داد و بر علیه عثمان بدگوئی کرد .اما معاویه چون اهل سیاست بود و احساس میکرد که عمربن عاص میتونه کمک کنه هم در فتح مصر هم از درایت های او بهره ببره و چون شخصیتی ایدئولوژیک نبود سعی کردکه او را جذب بکنه اما علی ابن ابیطالب چون یک انسان ایدئولوژیک بود ،اشاره میکرد یا هرکسی که به نوعی اعلام میکنه که با ماست میپذیریم او را و هر کسی که سکوت میکنه یعنی برماست.حالا من روایتهای او را خواهم خواند چیزی که شیخ مفید در ارشاد آورده، یعنی این با ما و بر ما، تفکر اصلی علی بن ابیطالب را به عنوان یک شخصیت ایدئولوژیک ترتیب می دهد.نکته دیگر که باز هم شخصیت های ایدئولوژیک از آن ضربه می خورند،یک سختگیری مفرط نسبت به این ایدئولوژی است حالا در اینجا اعتقاد به احکام اسلامی است. وقتی کار به جایی رسید که خود پیامبر اسلام می گفت علی در کار دین سخت گیر است این نشان می دهد که این شخص به قدری در ایدئولوژی حل شده بود که برای او بعضی امور حتماً باید انجام بشه در حالی که خیلی از آنها بی مورد بود و اتفاقا زمانی که به قدرت میرسد برخی از اموری که برای او مهم بود غافل ماند از آنها.و ما در آینده به آنها خواهیم پرداخت. اینها را عرض کردم تا وارد بحث اصلی بشیم یک شناخت اولیه ای نسبت به علی بن ابیطالب وجود داشته باشه و ما امروز بحث را در مورد کودکی او آغاز می کنیم … علی در خانواده ای به دنیا میاد که پدرش ابوطالب نامش عبدالمناف هشت .عبدمناف نامی بود برای بت منات که به خاطر اینکه از نظر نگارش اشتباه نشود به مناف تغییر یافت یعنی نشان میداد عبدالمطلب بت پرست بود و فرزندان خودش را هم از روی نام بتان نامگذاری کرد.حتی ابولهب عبدالعزا بود و ابوطالب هم عبدمناف بود نقل ها بر این است یعنی عمده آنها در این است که ابوطالب اسلام نیاورد با اینکه از پیامبر حمایت می کرد و می دانیم در میان عصبیت قبیله گی، چه کافران و چه کسانی که مسلمان بودن حتی با هم به شعب ابیطالب رفتند به خاطر حمایت از محمد .اما خیلیها از میان بنی هاشم هم مسلمان نبودند .نخست من اشاره ای می کنم از کتاب اعلام الوری طبرسی از مفسرین و مورخین جهان اسلام،که ببینیم او در مورد اسلام ابوطالب چه میگوید هرچند منابع اهل تسنن معتقد هستند که ابوطالب اسلام نیاورد اما ببینیم که طبرسی چگونه برخورد میکنه با این مسئله،. اشاره میکند که زمانی که ابوطالب بیمار است محمد بر سر بالین او حاضر میشود و می گوید یک کلمه را بگو تا در نزد خداوند شما را شفاعت کنم ابوطالب گفت اگر نه این بود که مرا سرزنش کنند هر آینه چشم شما را روشن می کردم وی پس از ذکر این کلمه درگذشت در صفحه ۷۵ پس یک نقدی را طبرسی آورده که موافق با آن اجماع مورخان است که ابوطالب اسلام نیاورد اما طبرسی سعی می کند یک روایت دیگری را هم بیاورد که در آن ثانیه های آخر ابوطالب اسلام آورد و مسلمان شد که به نظر میرسه این نقل بسیار ضعیف است و نمی تواند حداقل با شواهد دیگر همخوان باشد آقای محمد هادی یوسفی غروی هم در کتاب مستوره تاریخ اسلام در مورد این مسئله نکته ای را داردکه ببینیم این داستان بنابر نقل یک شیعه دیگر چیست ایشان میگوید شیخ صدوق با سندی از امام صادق نقل میکند که فرمود ابوطالب تظاهر به کفر می کرد و ایمان خود را مخفی نگاه می داشت و هنگامی که وفات کرد خداوند عز و جل به رسول الله وحی کرد که ای محمد از شهری که اهالی آن ظالم هستند خارج شو که دیگر پشتیبانی نداری که این را هم به نقل از کمال الدین آورده در جلد دوم صفحه ۹۲ ….اما این که ابوطالب چرا اظهار کفر می کرد در حالی که پیامبر اسلام شاید بیش از هر زمانی نیازمند حمایت بود و هیچ وقت هم اشاره نشد که ممنوعیتی برای ابوطالب وجود داشته برای اسلام آوردن همانگونه که حمزه خیلی راحت اسلام آورد با تندی او توانست اسلام بیاورد کسی هم مخالف اون نبود به هر حال شایسته بود که ابوطالب به عنوان یک بزرگ در کنار محمد بایستد و اسلام بیاورد ولی ظاهراً ابوطالب ترجیح داد به همان دین اجدادی خودش که مشرک بودند فوت کند و این برای شیعیان کمی دشوار است که بخواهند پدر یک امامی را مشرک بدانند و برای آن هم خوب طبیعی هست که داستان پردازی می کنند اما ما وقتی برگردیم به فرزندان ابوطالب با چند نام روبرو میشویم که بد نیست آنها را بشناسیم .اولین فرزند ابوطالب طالب است کسی که ابوطالب از نام او گرفته شده طالب فرزند بزرگ ابوطالب هست. در حالی که اهل مکه برای جنگ بدر می رفتند ایشان در میانه راه به خاطر نزاع ای که به شکل کلامی با دیگران رخداد برمیگردد در جنگ بدر حاضر نیست و ظاهراً بعد از سال دوم هجرت هم در حالی که کافر بوده است میمیرد فرزند دیگر ابوطالب عقیل است که بیشتر عزیزان نام او را شنیده اند عقیل کسی هست که کنیه او ابویزید بود و در فتح مکه و بعضی ها هم آورده اند که در زمان صلح حدیبیه مسلمان شد .جالب این است که عقیل در جنگ بدر بر علیه پیامبر اسلام حاضر بود و با او جنگید و اتفاقاً اسیر هم شد که عمر پیشنهاد کرد که علی بن ابیطالب گردن او را بزند و برای دیگران هم این نسخه را پیچید عرض کردم ایدئولوژی این کارها را میکند یعنی گفت ابوالعاص بن ربیع را پیامبر گردن بزند چون داماد اوست عباس را حمزه گردن بزند چون برادر او بود عقیل را هم بدید به علی گردن بزند چون برادر همدیگر هستند و وقتی تصمیم گرفتند که با فدیه افراد را آزاد کنند عباس فدیه او را پرداخت و او را آزاد کرد .ظاهرا اشاره شده که در دوران معاویه و برخی هم اشاره کردن در دوران یزید او فوت میکنه اما یک نکته ای در مورد عقیل وجود داره که شاید بررسی اون بد نباشه طبیعتا شما وقتی داستان های تاریخی شیعه را میخوانید در مورد به دنیا آمدن علی بحثهای زیادی مطرح میشه از اینکه برای او کرامات بسیار زیادی ثبت شد ظاهر هم فاطمه بنت اسد و هم ابوطالب نسبت به این مسئله آگاهی داشتند و در واقع به نحوی نشان میدهند که علی جزو یکی از خاص بوده در میان فرزندان قریش.اما جالب این است که ما وقتی به زندگی علی نگاه میکنیم و خانواده ابوطالب میبینیم که در برهه ای ابوطالب دچار تنگدستی میشه مشکل برای او پیدا میشه پیامبر اسلام به عباس عموی خود میگوید بریم و از میان فرزندان ابوطالب کسانی را بیاوریم و نگهداری بکنیم دقت بفرمایید که نقلی است که ابن ابی الحدید آورده است از علی دوستان پروپاقرص که هنوز هم شرح نهج البلاغه او واقعا یگانه هست در این زمینه.ببینیم این شخص چه میگوید. رسول خدا صلی الله به دو عموی خود حمزه و عباس چنین فرمود آیا بهتر نیست اندکی از بار ابوطالب را در این خشکسالی به دوش بگیریم آنگاه نزد ابوطالب آمدند و از او درخواست کردند که فرزندان خود را به آنها بدهد تا امر انان را کفایت کنند .به جمله ای که ابوطالب میگوید دقت بفرمایید ابوطالب گفت عقیل را برای من بگذارید و هر کدام را که خواستید برید که ابوطالب عقیل را بسیار دوست می داشت یعنی نکته جالب این است که ابوطالب در میان این همه فرزندان که اتفاقاً علی کوچکترین فرزندان هم بود ظاهرا به پسر دومش بیشتر علاقه داشتند یعنی همان عقیل وعلی از نظر او چندان هم محترم نبوده حالا بخواهد او را خانواده دیگری به عهده بگیرد . پیامبر اسلام در آن زمان پیامبر نشده بود یک انسان عادی بود که به نوعی میشود او را داماد سرخانه هم محسوب کنید چون در خانه خدیجه بود ولی میگوید عقیل را چون من خیلی دوستش دارم برای من نگهدارید.و ان دوتای دیگر را ببرید که ابوطالب عقیل را بسیار دوست می داشت پس عباس طالب را گرفته حمزه جعفر را و محمد علی را برگزید که ببیند و آنها را نگهداری کنند بهر حال در صفحه ۴۱ جلد اول شرح نهج البلاغه این مسئله رو ابن ابی الحدید آورده .آقای مکارم شیرازی هم همین مسئله را در لفافه اعلام میکند که حالا من این را بخوانم بد نیست چون در مورد عقیل که سخن میگه به این نکته کوتاه اشاره میکنه ابوطالب علاقه شدیدی به عقیل داشت و پیامبر اکرم صلی الله روزی خطاب به عقیل فرمود ای عقیل من تو را به دو جهت دوست دارم یکی از این جهت خویشاوند نزدیک منی و دیگر اینکه عمویم ابوطالب تو را بسیار دوست می داشت. در صفحه ۴۱۱ جلد هشتم کتاب پیام امام امیرالمومنین که همان شرح نهج البلاغه است…پس میبینید دوستان که اینجا که سوالی که پیش میآید این است که این همه کراماتی که شیعه برای علی ساخته چگونه از نظر ابوطالب چندان محل تامل نبود که پسر او را حالا با این داستان هایی که شیعیان آورده اند که خواهم خواند ناگهان اینقدر راحت ازش بگذره تازهانهم یک بچه کوچک که معمولاً همه انسان ها دوست دارند بچه ۶ ساله رو پیش خودشون نگه دارند چون فاصله میان فرزندان ابوطالب همانگونه که آورده ند ۱۰ سال بوده بنابراین عقیل ۲۶ ساله خوب بهر حال میتونسته روی پای خودش بایستد مشکلی هم نداشته و طبیعی هست که یک پدر و مادر مهربان اون فرزند شش ساله را پیش خودشون نگه دارند و این نشان میدهد که چندان هم علی از نظر ابوطالب شخصیتی مقبول برای مقابله با دوستی عقیل نبوده است .فرزند دیگر ابوطالب یک شخصیتی است بسیار مهم به نام جعفر که پیامبر اسلام بارها اشاره کرده بود که صورت و سیرت جعفر مثل من است و این راابوالفرج اصفهانی و دیگران در کتابهای خودشان آورده اند. جعفر جزو کسانی است که از پیشگامان اسلام است رئیس افرادی است که بعدا به حبشه می روند البته اول عثمان بن مضمون و بعد جعفر که نقش آن را در آن جلسه ای که در متون درسی دینی امده در حضور نجاشی و او جز آن کسانی است که پیامبر او را پدر بینوایان لقب داده بود یعنی کسی بود که اهل نشست و برخاست با افراد بی چیز و ندار بود که بعید نیست شیعیان اوصاف جعفر را هم به خود نسبت داده باشند فائو در زمان فتح خیبر از حبشه برمیگردد و پیامبر بسیار خوشحال می شود و به نحوی اظهار میکند که من نمیدانم از فتح خیبر خوشحال باشم یا از آمدن جعفر و بعد از آن یعنی یک سال بعد او را به یک جنگ مهم می فرستد به عنوان فرمانده در جنگ موته که در جنگ موته جعفر کشته میشود و اوصاف او هم وجود دارد و به زعم من اگر جعفر زنده می ماند امروز اگر شیعه وجودمی داشت باید شیعه جعفری بود شیعه علوی چون علی قطعا نسبت به بسیاری از ویژگی های جعفر در ضعف به سر می برد برای همین آن چیزی که علی داشت جعفر هم داشت حتی بیشتر از علی داشت چون جعفر دوبارهجرت کرده بود و از نظر پیامبر اسلام هم از نظر صورت و سیرت شبیه خود او بود و انواع و اقسام القاب و عناوین هایی که به شخص جعفر داده بود در این میان دو خواهر هم برای علی شناخت گری شده یکی ام هانی است که نام او را برخی فاطمه برخی فاخته و برخی هند ثبت کرده اند او همسر هبیره ابن ابی وهب بود همان کسی که بعد از فتح مکه به خاطر این که پیامبر دستور کشتن او را داده بود شهر مکه را ترک کرد علی به خانه او رفت که او را بکشد اما به دنبال کشتن دو مخزومی بود ام هانی مانع علی شد یک نزاع میان برادر و خواهر رخ داد و زمانی که ام هانی به نزد پیامبر آمد پیامبر اشاره کرد که کسانی را که ام هانی پناه داده است من پناه میدهم این ام هانی جزء دخترانی بود که پیامبر اسلام تمایل به ازدواج با او داشت اما او قبول نکرد بار اول نداری و فقر محمد مانع شد که ابوطالب دختر خود را به محمد بدهد بار دوم که بعد از فتح مکه بود ام هانی فرزندان خود را بهانه کرد ازدواج با محمد خودداری کرد این ام هانی همان کسی است که در نقل ها آمده که پیامبر در شب معراج در خانه او به سر میبرده در حال شخصیت بسیار جالبی است بعد از مرگ علی او در قید حیات بود و بعدا فوت کرد دیگری جمانه هست خواهر کوچکتر علی همسر ابی سفیان بن حارس بن عبدالمطلب بود و برای او هم فرزندان میآورد اما نقش او مانند نقش ام هانی برجسته نبوده آن کسی که امروز باید آن را مورد بررسی قرار بدهیم علی بن ابیطالب است که ما عرض کردیم جزو محبوبترین فرزندان ابوطالب نبود هم رده حداقل برادرش عقیل نبود از نظر پیامبر اسلام هم در آن ابتدای اسلام اندازه برادر دیگرش یعنی جعفر هم مورد عنایت قرار نداشت با اینکه جعفر ده سال از علی بزرگتر بود اما ببینیم شیخ مفید در کتاب ارشاد خودش تولد علی را چگونه آورده .حالا نوع غلو شده آن را شما در شیخ عباس قمی میبینید که بهر حال اشاره می کند افراد با یک شکل خاصی دیدند که فاطمه بنت اسد وارد کعبه شده و از این داستان ها حالا اجازه بدهید شیخ مفید را بشنویم ایشان اشاره میکند که در روز جمعه سیزدهم رجب در سال سی ام عام الفیل در شهر مکه در خانه خدا متولد شد و هیچ موجودی قبل از او و بعد از او در خانه خدا متولد نشده و نمی شود و این پیش آمد از آن نظر بود که خداوند متعال آن جناب را گرامی داشته و احترام کرده مسئله تولد علی در کعبه یکی از مهمترین مناقشاتی است که امروز هم بعضاً شیعیان و دیگران هم با آن مواجه هستند جنبه های داستانی که مورخان شیعه برای آن ساخته اند به قدری تخیلی است که هیچ انسان عاقلی نمی تواند باور کند که زنی بیاید ناگهان دیوار کعبه شکافته بشود و عده ای از انسانها هم مشغول دیدن باشند از جمله عباس و دیگران فاطمه بنت اسد وارد کعبه بشود به مدت سه روز آنجا بماند بعد هم داستاننویس شیعه مجبور است بگوید برای او از میوه های بهشتی آوردند و به نحوی او از آنها تغذیه کرد و بعد از وضع حمل خیلی راحت دست بچه اش را گرفت و از آن کعبه بیرون آمد اما همین مسئله باعث شده که ما نگاه کنیم و ببینیم آیا این نسبت دادن ها را شیعه ااز جای دیگرگرفته است و میبینیم که بله غالب اهل تسنن معتقد هستند که آن کسی که در کعبه متولد شد حکیم بن حزام است یعنی برادرزاده خدیجه نه علی بن ابی طالب اما بعضی از شیعیان معتقد بودند که نخیر یعنی از زمان حاکم نیشابوری و دیگران آغاز شد این بحث حاکم نیشابوری خودش نگاه اهل تسنن را هم دارد ولی این دیدگاه به وجود آمد حالا عیبی ندارد ابن ابی الحدید وقتی این نقدها را کنار هم میگذارد در جلد اول صفحه چهلم اینگونه می گوید و عرض کردم خودش جزو شیعه دوستان است ابن ابی الحدید یعنی از علی دوستان و به نحوی جز کسانیست که گرایش های شیعی و هم برجسته است باید تا برخی آورده اند که تا قبل از صفویه ابن ابی الحدید را شیعه می دانستند بعد از صفویه هست که با آن دیدگاه های خاص اعتقادی عده آمدند و ابن ابی الحدید را اهل تسنن دانستند حالا هر چند دیدگاه کلامی او معتزله هست و نزدیک به شیعه است تا اهل تسنن حالا ببینیم ایشان چه می گوید بسیاری از شیعه معتقدند که او در کعبه به دنیا آمده ولی محدثان این مطلب را قبول ندارند و اعتقاد دارند که حکیم ابن هزام ابن خویلد ابناسدابن عبدالعزا در کعبه متولد شده پس می بینیم که شیعیان سعی کردند این فضیلتی را که از نظر خودشان البته فضیلت می دانستند به علی نسبت دهند هرچند در کعبه و در میان بت ها به دنیا آمدن چیزی جز این نیست که مادر آن کودک یا پدران کودک پذیرفته باشد که نیازمند نزدیکی به بت ها هست برای اینکه کودک خودش را به دنیا بیاورد یعنی اگر این را بپذیریم با توجه به اینکه علی ۱۰ سال قبل از بعثت پیامبر به دنیا آمده و ابوطالب هم که دیدیم مسلمان نشده بود حتی تا دوران انتهایی زندگی خودش حتی مادر او هم همچنین در زمانی که علی به دنیا می آمد مسلمان نبود بنابراین هدف او از رفتن به کعبه چیزی جز این نیست که فرزند خودش را در میان بتها به دنیا بیاورد یا سعی بکند بدین نحو وضع حمل خودش را کمی آسان بکند نام علی ابتدا اسد بود یعنی فاطمه سعی کرد نام پدرش را بر روی علی بگذارد برخی تعبیر دیگر حیدر را هم از همین اسد پدید آورده اند یعنی علی وقتی در جنگ های مختلف خود را حیدرمی نامد برگرفته از همین نام اسد هست ولی ظاهراً ابوطالب نمی پذیرد این نام را و سعی میکند یک نام قریشی بر روی فرزند خودش بگذارد و ان راعلی می داند علی البته سابقه هم داشته است ما علی بن امیه بن خلف را هم داریم و برخی از شیعیان بدون اینکه این چیزها را بدانند گفتند که خداوند این نام را القا کرده است برای ابوطالب که بر روی فرزند خودش بگذارد در حالیکه ما می دانیم امیه این خلف یکی از بزرگترین دشمنان اسلام بود هم یک چنین فرزندی با همین نام داشته ابوالفرج اصفهانی هم به همین نام تصریح میکند که ابوطالب سعی کرده یک نامی را بگذارد که علی را قریشیان بر روی فرزندان خویش می گذاشتند در مورد کنیه علی و القابی که به او داده شده نکات جالبی هم می تواند وجود داشته باشد اولین نامی که یا شاید بهتره بگم لقبی که برای علی بن ابیطالب به نحوی شناخت گری شد نام قزم هست که این نام یک سری مشکلاتی را می تواند ایجاد کند که من سعی می کنم این نام را و دلیل اینکه این نام گذاری انجام شده است را برای عزیزان بخوانم که چرا این نام را برای علی بن ابی طالب انتخاب کردند آقای غروی هم در کتاب خودش یک چنین مسئلهای را اشاره کرده اما من چون بحث خیلی گسترده است سعی می کنم فقط آن بخش های اصلی را برای عزیزان تکرار بکنم ایشان اشاره می کند آقای غروی در موسوعه تاریخ اسلام خودش که در زمان جنگ احد طلحه ابن طلحه علی را عزم خطاب میکند و این موضوع برای مفصلی مثل قمی دلیل شد که اون ذیل تفسیر آیات این مسئله را بیاورد مسئله این بود که در زمان پیامبر اسلام چون علی بن ابیطالب کوچک بود یا کودک بود به نحوی مردم شهری می کردند با کودکان خودشان پیامبر را آزار بدهند یعنی سعی کنند با اون برنامه هایی که داشتند یا اشیایی که می خواستند پرت کنند یاهو را با الفاظ خاصی خطاب کنند سعی کنند در برابر پیامبر اسلام موضع بگیرند پیامبر اسلام هم که نمی تواند با آن کودکان مقابله بکند مشکل را به علی می گوید و علی در زمانی که پیامبر اسلام بیرون میرود همراه او بیرون برود و کودکانی نی را که پیامبر اسلام را با این الفاظ خطاب میکنند را با دندان گاز بگیرد یعنی گونه های آنها را گوش آنها را دماغ آنها را به نحوی مورد حمله قرار بدهد که این مسئله باعث شد او را قزم دانستند حالا بگذارید من اصل این داستان را بخوانم قمی که میدانید میدانید که مفسر شیعی است از پدرش از ابن ابی عمیر از هشام روایت کرده که امام صادق علیه السلام در مورد معنای سخن طلحه بن طلحه سوال شد که چرا به هنگامی که حالا اون مطالبی که من عرض کردم فرمود به خاطر مقام و جایگاهی که ابوطالب در مکه داشت کسی از قریش جرأت نمیکرد که به پیامبر اکرم جسارت کند لذا بچه ها را تحریک می کردند تا به رسول الله سنگ و کلوخ پرتاب کنند آن حضرت صلی الله از این قضیه با علی بن ابیطالبو علی فرمود پدر و مادرم به فدایتای رسول اللههر گاه بیرون میروی مرا هم با خود ببر پس از آن رسول الله علی علیه السلام را هم با خود به بیرون می برد و بچه ها بر طبق عادت خود مزاحم آن حضرت می شدند ولی اینبار علی بر آن ها حمله کرد و با دندان صورت و بینی و گوش هایشان را با دندان گاز میگرفت آنها در حالی که گریه می کردند به سوی پدر و مادرشان بازمیگشتند و علی ما را گاز گرفت مورد بعدی لقب ابوتراب است آن چیزی که خیلی شایعه بود و معاویه سعی می کرد از آن در برابر علی بهره ببرد من خواهش می کنم که چت ها را باز بگذارید اگر عزیزان سوالی دارند بپرسند ابوالفرج اصفهانی دو نقل را برده اید که چرا لقب علی یا کنیه او ابوتراب است یکی این بود که او با فاطمه درگیر شد و نزاع میان آنها رخ داد و علی از خانه بیرون آمد به مسجد رفت و خوابید تن او خاک آلود شد و وقتی پیامبر اسلام این مسئله را متوجه شد به نزد علی رفت و رو با عنوان ابوتراب خطاب کرد یعنی کسی که پدر خاک است یعنی منظور این است که بدن او خاک آلود شده و به خاطر نزاع و درگیری بود که میان علی بن ابیطالب و فاطمه رخداد نقل دیگری را هم آورده اند و آن غزوه ذات العشیره است که در آنجا هم ظاهرا عمار و علی برای دیدن یک نخلستانی میروند خسته میشوند و بر روی خاک میخوابند ولی نقل اول عمومی تر است و بعید هم نیست بعد از این لقبی که به او داده شده بعدها در جای دیگری تکرار شده باشد. به علی القاب دیگری هم داده اندابوالحسن یا ابالحسین یعنی خود علی اشاره میکنه تا زمانی که پیامبر زنده بود پسران من حسن و حسین من را ابتا صدا نمیکردند یعنی پدر صدا نمیکردند بلکه حسین به من میگفت ابوالحسن یعنی پدر حسن ،وحسن به من میگفت پدر حسین تا زمانی که پیامبر اسلام زنده بود البته ابوالقاسم هاشمی یا ابالسبطین به اونها هم لقب داده بودند علی بن ابیطالب من فکر میکنم یک ساعت شد از برنامه در حالی که مطالب خیلی بیشتری هم دارم ولی سعی می کنم خیلی خلاصه عزض بکنم نکته دیگری که وجود داره ، ما میدانیم که علی ابن ابیطالب زمانی که شش ساله هست به خاطر همان مشکلات متعددی که از نظر مالی برای ابوطالب پیش آمد به خانه محمد می آید .رفتار محمد با علی را ما میتوانیم در نهج البلاغه برابر اقرار خود علی بن ابیطالب هم ببینیم .اجازه بدید ما از مکارم شیرازی نقل بکنیم شرح در واقع عنوان یک خطبه ای را که ببینید پیامبر اسلام چگونه با علی ابیطالب رفتار میکرده که نوع رفتار حداقل نامتعارفی بوده ،در واقع در خطبه ۱۹۲ ایشان اشاره می کند یعنی نقل قول از خود علی هست ،او یعنی پیامبر اسلام مرا در دامان خویش در حالی که کودک بودم مینشاند و مرا به سینه خود می فشرد و در بستر خویش در کنار خود می خوابانید زمانی هست که علی شش هفت سالشه و پیامبر اسلام سی وشش هفت سالشه به گونه ای که بدن خود را به بدنم نمی چسباند و بوی خوش خود را به مشام من میرساند غذا را میجوید و در دهان من می گذاشت و این یک حرکت اخر خیلی عجیبه که یک کودک هفت ساله قطعامیتونه به راحتی غذا بخورد نیاز نیست که کسی بخواد غذایی را بجود و در دهان ان کودک بگذارد بهر حال شاید اون را برای نزدیکی به رسول خدا میگه ولی شاید هم از دل اون بشه تعابیر نامناسبی هم بیرون آورد که ما قضاوتش رو به دوش دیگران قرار میدهیم بنابراین این رو هم در خطبه ۱۹۲ نهج البلاغه از مناسبات میان این افراد میشه بیرون کشید .ظاهرا زمانیکه پیامبر اسلام دعوت به اسلام میکنه علی برای یک شب از پیامبر مهلت میخواد که با ابوطالب مشورت بکند و بعد البته بدون مشورت میپزیره که مسلمان بشه ،علی را جزو پیشگامان دعوت اسلام دانستند و به نظر میرسه که در کنار خدیجه و زید بن حارثه علی بن ابیطالب هم به عنوان پیشگام اولیه پذیرش اسلام هست، هر چند در اون زمان ده سال بیشتر نداشت کودک بوده و این پذیرش را نباید آگاهانه دانست بلکه به نحوی تعبد یا نوعی علاقه و احساس در این مسئله میتواند برجسته تر باشد.اما نکته دیگری که وجود دارد نقلی است که جالب است. من در کتابهای تاریخی دیدم که در برخی از نقل ها آمده که علی در واقع عنوان میکنه روزی با پیامبر اسلام رفتیم بتان رو بشکنیم من خواستم پیامبر را بر دوش خودم سوار بکنم نتوانستم و قدرت من به اندازه ای نبود که چنین بکنم بنابراین پیامبر اسلام بود که من را بلند کرد و من بتان را شکستم.در اینجا برای من سوالی پیش آمد که این موضوع نمی تواند مربوط به فتح مکه باشه چون در زمان فتح مکه علی حدودا سی سال دارد و جوانی رشیدی است و پیامبر اسلام هم آنچنان فربه نبوده که او نتواند بلند کند و بعد از دل کتب دیگر بیرون آوردم که این داستان بر میگردد به زمان ابتدایی دعوت محمد جایی که قریش با محمد نزاع میکنه مبنی بر اینکه تو به بتان ما دشنام میدی به اجداد ما دشنام میدهی و این قبیل کارها که ظاهراً شبانه پیامبر اسلام و علی بیرون می رفتند بتآن را در پیرامون کعبه می شکستند و چون در اون زمان علی حدوداً نزدیک به ده دوازده سال سن داشته طبیعی است که نتواند پیامبر اسلام را بر روی دوش خودش بلند کنه ولی پیامبر اسلام بتونه این نوجوان ۱۲ ،۱۳ ساله را بلند کند، بنابراین این هم نشان میدهد که علی و پیامبر اسلام شبانه در دوران کودکی علی برای شکستن بتان به اطراف جعبه می رفتند و دست به شکستن بتان میزدند. من این بخش را در اینجا تمام می کنم و سوالات عزیزان اگر هست در این حوزه پاسخ میدهیم بخش های هم ماند که در جلسه دوم که برمیگردم به دوران مکه و هنوز هم درمکه خواهیم بود جنبه های رفتاری علی و پیامبر اسلام رو نشان خواهیم داد بنابراین در یک جمعبندی خواستم نشان بدهم که علی همانگونه که بزرگان شیعه اورده اند علیرغم اینکه سخنانی در زهد و تقوا گفته در برادری و انصاف گفته اما یک شخصیت ایدئولوژیکی هست که از شمشیر اوخون میچکیدو افراد را در این قامت ایدئولوژیک معنا می کرد و نکته دیگر اینکه او در خانه ای به دنیا میاد که انهمه معجزات و کرامات زمان تولد او را نمیتوانیم صادق بدانیم به خاطر اینکه نه ابوطالب چنین حسی را نسبت به فرزند خود داشت ونه مادر او و از طرف دیگر هم میبینید که او در خانه ای زندگی میکنه یعنی خانه پدر در واقع خانه پسر عمویی است که نقش پدر او را بازی میکنه روابط آنها کمی روابط دوستانه تر هستند نسبت به آن چیزی که در میان اعراب مرسوم بوده و طبیعتاً از دل این مفاهیم شما میتوانید زمینههای ایجاد یک شخصیت ایدئولوژیک رو ببینید که بعدها در زندگی او می تواند نقش تعیین کننده ای رو بازی کند من اندکی استراحت می کنم عزیزآن اگه سوالی هم دارند بعد از دو سه دقیقه در خدمت شما خواهم بود .