22/12/2024

امیری فلسفه مرگ 

این متن رو نوشت از سمینار آنلاین است که وریا امیری در مارس ۲۰۲۲ در کلاب هاوس و YouTube ارائه کرده است

آنچه گذشت : از دو منظر نگاه کردیم به داستان دوئالیست یعنی به داستان مرگ.یکی از منظر دوگرایی یعنی معنویت و دوالیسم در حقیقت یکی از منظره فیزیکالیسم و بحث این بود که دوئالیست ها جهان رو به دو قسمت تقسیم میکنن:روح و بدن و از نظر روح میبینن.فیزیکالیست ها خوب اینطوری نگاه نمیکنن میگن که:همه چیز بدن است و این بدن هست که توانایی پیچیده دارد اینطوری نیست که چیزی از جنس روح باشه تو بدن که توانایی ویژه داشته باشه که باعث بشه که مثل یک هواپیمایی که خلبانی داره اونجا این روح رو نباید اینطوری در نظر بگیریم در حقیقت. 

سوالی که ما پرسیدیم:آیا پس از مرگ ما زنده می مانیم ؟ بعد از مرگ چیزی از ما بجا میماند ؟

ما چه هستیم؟ اون چیزی از ما قراره بمونه چیست ؟

به نظر میاد از منظر دوئالیست ها فقط ما یک دوگانه روح و بدن هستیم وقتی روح،وقتی ما میمیریم انگار این دو گانه این جفت روح و بدن پاره میشه و وقتی این جفت پاره میشه مرگ اونجا اتفاق می افتد 

اگه من روح هستم بدنم بمیره پس روحمم میمیره یا روحم هنوز هست روح من باقی بماند 

دوعالیست ها میگن که بدن من بمیره روح من میماند

اگه سوال این باشد که آنچه ما هستیم پیوند روح و بدنه خوب وقتی این پیوند پاره میشه روحم بمانه 

سوال بعدی این بود که آیا روح پس از مرگ میماند؟

از کجا معلوم که روح با بدن نمیره ٫اتفاقات فیزیکی پشت سر هم میفته که به مرگ منتهی میشه شاید این اتفاقات به صورت قرینه برا روحم بی افتد و سوال سوم این بود که اگر روح زنده بماند برا چه مدت زنده میماند؟ تا چه حد میتونه بدون بدن بمونه ؟ آنچه که از ما هست فقط در روح است یا بخشش با بدن میمیره 

از نظر فیزیکالیستها چطوری میشه این داستان رو بررسی کرد.

اگر ما بدن را از منظر فیزیکالیست ها در حقیقت اگر ما بدن را مجموعه از خواص در نظر بگیریم منظره از پراپتی ها یا فیچر مجموعه از فیچر در نظر بگیریم اون موقع به نظر میاد این بدن یک توانایی داره یه کارایی میکنه وقتی ما میخواییم درباره یک شخص حرف میزنیم در مورد این توانایی ها در مورد این فانچن ها درباره پی فانچن داریم صحبت میکنیم پی فانچنین بادی یعنی یک شخصی که یک‌ بدنی یک توانایی دارد که اونو تبدیل میکنه که اونو تبدیل به یک شخص کرده.حالا از یک نظر دیگه میشه اینطوری دید کسی تفنگی در بیاره و اون شخص رو بکشه چه اتفاقی می افتد بدنش هنوز هست اصل بدن اونجاست بدن که از بین نرفته چه چیزی هست که تو اون‌ بدن کار نمیکنه اون بدن دیگه فانچین بادی نیست یعنی یک شخصی نیست که داره اون توانایی رو انجام میده اون توانایی چیه فک‌ کردن،حرف زدنه،عقل داشتن،خرد ورزیست ،عشق است ،عصبانی شدنه ،هیجاناته همه این ها با هم .همه این ها رو با هم اگر ما کارکتریستایی اون فیچر هایی بگیریم که یک بدن انجام میده خوب ،خوب وقتی بدن نمیدونه کاریکاتور ستارو دیگه نداره این فانچن ها رو این توانایی ها رو دیگه نداره و ما بدن و داریم ولی توانایی ندارد خوب این به طور خلاصه اون چیزیست که چیز های مهم در مورد فیزیکالیست ها این است که شخص یک پی فانچینگ بادیست یک بدن است  که داره توانایی ها رو انجام میده حالا تکلیف ذهن چی میشه از منظره فیزیکالیست ها خوب هنوز کاملا موجه که ما باور کنیم که در مورد ذهنم صحبت کنیم فیزیکالیست ها نمیگن که ذهنی وجود ندارد کاملا میگن میتونیم در مورد ذهنم صحبت کنیم 

ولی وقتی صحبت در مورد ذهنه صحبت در مورد همین توانایی هاست  این خیلی نکته مهمیه ما در مورد همون توانایی که گفتیم فکر کردنه،عشق ورزیدنه،راه رفتنه،حرف زدنه ،این چیزاست این فانچن های این بدن خاص رو این بدنه خیلی خاصی رو که اسمشو‌ گذاشتیم یک شخص اینجا بدن منظورم (body)منظورم یک شی هست لزومن بدن انسان نیست.این نوعی از ماده که تغییر کرده و یک بخشش یک‌ سری سلول هاست که دی ان ای خود اون فرد و یک بخش زیادیشم قارچ و باکتری و چیز های دیگست همه این ها با هم کنار هم قرار گرفتن تبدیل شده به یه چیز پیچیده یک ماده پیچیده که یک کار هایی در طبیعت میکند اون کار ها هستند که ما اسمشو میزاریم(mind)خوب یک مثالی میشه اینجا زد خیلی مثال خوبیه؛در مورد خنده در مورد لبخند وقتی میگیم یک نفر (smile)میکنه در مورد چی حرف میزنیم فیزیکالیست ها که انکار میکنه که اقا یه چیزی به نام (smile)هست خوب ولی 

وقتی میخواهیم در موردش‌صحبت کنیم نمیگیم که انکار نمیکنم که لبخند است ولی واقعا چیست این لبخند خنده در حقیقت این لبخند در حقیقت یک توانایی که بدن ما دارد یک تواناییست یک کاری که بدن ما انجام میده یعنی چی یعنی لب و دندان  لب رو باز میکنیم و دندانم را نشون میدیم حالا بعضی وقت ها خیلی بد این کارو میکنیم بعضی وقت ها حالت طبیعی این کارو میکنیم چشمامونم ممکنه یه ذره ببندیم یه ذره چشم بسته میشه یه ذره لب ها باز  میشن دندان ها نشان داده میشن حالا بعضی ها دندان نشون میدن بعضی ها نشون نمیدن بعضی ها ممکنه به دستشون به حرکتی بدن یک رفتاریست که بدن انجام میده و این رفتار (conatet)میکنه نمایش میده یک حالتی از هستی رو درسته خوب وقتی در مورد (smile) حرف میزنیم داریم در مورد رفتار های فیزیکی حرف میزنیم نمیگیم لبخند  لبخند یک چیزه غیر مادی و فرا طبیعی است که در بدن انسان اتفاق می افتد نه لبخند منظورمون یک توانایی فیزیکی که بدن ما داره این کارو انجام میده سگا مثلا دندان هاشون رو نشون میدن حالا ممکنه لبخند نباشه میخوان تهدید بکنن مثلا هیچ چیزی بیشتر از این نیست 

ولی وقتی در مورد کلمه (smile)حرف میزنیم خیلی مواظب بود که یهو ما رو به سمت چیزی که وجود نداره منتهی نشه مثلا یک چیزی که در جهان وجود ندارد منتی نشه یه حالت رمز آلودی بهش بگیم خنده یا لبخند میشه گفتش خنده کجا اتفاق میافتد لبخند کجا دقیقا اتفاق می افتد ما نمیدونیم ایا روی لب من فقط اتفاق می افتد یا روی دندان هامون هم هست یا روی دهانم یا چشمم یا مجموعه از چشم و دهان یا لب لبخند فقط اونجاست یا روی گونه هم هست میگیم یه چیزی اطراف صورت هست یا اطراف بدن است کجاست دقیقا لبخند کجاست یک مجموعه ایی از رفتار هاست درسته به نظر میاد اطراف صورت باشه ولی خنده که لب نیست دندان هم نیست ابرو هم نیست درسته هیچ کدام از این پاسخ ها به نظر عاقلانه نمیاد وقتی داریم در مورد لبخند حرف میزنیم انگار داریم در مورد همون تواناییه حرف میزنیم حالا همین نکته رو در مورد ذهنم میشه همینطوری بهش نگاه کرد که وقتی فیزیکالیست ها در مورد ذهن حرف میزنن به نظر میاد در مورد یک‌ تواناییه بدن حرف میزنن یک کار های خاصی رو انجام میده یک بدنی که میتونه کار های خاصی رو انجام بده خوب این ذهنه همون تواناییست یک چیز های خاص متفاوتی رو انجام میده و ذهن توانایی بدن ماست که فکر کنه،که صحبت کنه، که خلاق باشه، شعر بنویسه ،عشق بورزه ،این توانایی ها رو ما بهش میگیم ذهن ولی ذهن یه چیز بیرون از بدن نیست مثل لبخند همون که لبخند چیزی بیرون از بدن نیست درسته پس بر طبق نظر فیزیکالیست ها ذهن و مغز یکی نیستن این خیلی غلطه ها فیزیکالیست ها همونان که میگن مغز و ذهن هیچ ذهنی نیست فقط مغزه نه میشود گفت مغز یک سیستم عصبی یک ابزاریست  که به ما اون توانایی رو میده توانایی ذهن ورزیدن و به ما میده لب ما و دندان ما ابزاریست که توانایی لبخند زدن رو به ما میده و مغز ما همین توانایی ذهن داشتن رو به ما میده ما رو تبدیل میکنه به بی فانچینگ بادی یعنی اون شخصی که فانچن ها رو انجام میده یک توانایی ها رو داره و در یک جسم وقتی مغز هنوز زندست خوب ذهنم

خنده کجا اتفاق میافتد لبخند کجا دقیقا اتفاق می افتد ما نمیدونیم ایا روی لب من فقط اتفاق می افتد یا روی دندان هامون هم هست یا روی دهانم یا چشمم یا مجموعه از چشم و دهان یا لب لبخند فقط اونجاست یا روی گونه هم هست میگیم یه چیزی اطراف صورت هست یا اطراف بدن است کجاست دقیقا لبخند کجاست یک مجموعه ایی از رفتار هاست درسته به نظر میاد اطراف صورت باشه ولی خنده که لب نیست دندان هم نیست ابرو هم نیست درسته هیچ کدام از این پاسخ ها به نظر عاقلانه نمیاد وقتی داریم در مورد لبخند حرف میزنیم انگار داریم در مورد همون تواناییه حرف میزنیم حالا همین نکته رو در مورد ذهنم میشه همینطوری بهش نگاه کرد که وقتی فیزیکالیست ها در مورد ذهن حرف میزنن به نظر میاد در مورد یک‌ تواناییه بدن حرف میزنن یک کار های خاصی رو انجام میده یک بدنی که میتونه کار های خاصی رو انجام بده خوب این ذهنه همون تواناییست یک چیز های خاص متفاوتی رو انجام میده و ذهن توانایی بدن ماست که فکر کنه،که صحبت کنه، که خلاق باشه، شعر بنویسه ،عشق بورزه ،این توانایی ها رو ما بهش میگیم ذهن ولی ذهن یه چیز بیرون از بدن نیست مثل لبخند همون که لبخند چیزی بیرون از بدن نیست درسته پس بر طبق نظر فیزیکالیست ها ذهن و مغز یکی نیستن این خیلی غلطه ها فیزیکالیست ها همونان که میگن مغز و ذهن هیچ ذهنی نیست فقط مغزه نه میشود گفت مغز یک سیستم عصبی یک ابزاریست  که به ما اون توانایی رو میده توانایی ذهن ورزیدن و به ما میده لب ما و دندان ما ابزاریست که توانایی لبخند زدن رو به ما میده و مغز ما همین توانایی ذهن داشتن رو به ما میده ما رو تبدیل میکنه به بی فانچینگ بادی یعنی اون شخصی که فانچن ها رو انجام میده یک توانایی ها رو داره و در یک جسم وقتی مغز هنوز زندست خوب ذهنم هست ما اینطوری صحبت میکنیم که وقتی مغزه هنوز هست ذهنم هم هست ولی مغزه وقتی رفت ذهنم نیست وقتی مغز نتونست فانچن بکنه تواناییشوانجام نداد ذهنم نیست از منظر دوعالیست ها حالا اگر اینجا نگا بکنیم اگر برگردیم به منظر دوعالیست ها گفتیم مرگ جدایی بدن از روح بود روح و بدن دو تا چیزن بهم چسبیدن مرگ چیکار میکنه این پیوند و پاره میکنه در حقیقت من مجموعه ایی از روح بدنم که بهم چسبیدم روح خالی هم احتمالا نیستم چون بدنم رو من تاثیر داره درسته خوب حالا مرگ چی میشه این پیوندو پاره میکنه دوعالیست ها میگن یکی جداییی کلی و همیشگی اتفاق می افتد بین روح و بدن پس از مرگ حالا فیزیکالیست ها چی میگن چیزی به نام روح نیست چیزی به نام روح وجود ندارد‌ ذهن همون پی فانچن بدنه همون توانایی های آدم هست که توی بدن اتفاق می افتد خوب و با از بین رفتن مغز این توانایی ها این فانچن ها از بین رفته پس در حقیقت مرگ پایانه این رفتار هاست یعنی این رفتار هایی که اون بدنه داشته انجام میداده چون بدنه که خودش چیزی نیست داره هی داره آپدیت  میشه هی داره سلول هاش دارن تغییر میکنن هی مولکول هاش دارن تغییر میکنن هی عوض میشن ولی وقتی اون رفتاری که قبلا انجام میدادی دیگه انجام نمیده ما بهش میگیم مرگ .یک مثالی بزنم مثلا ضبط صوت رو بزنید بکوبید نشکنید تهش بشکنه یا مدارش بسوزه یا هر چی مثلا خوب وقتی که این اتفاق افتاد ضبط صوته هنوز هست ولی اون فانچنو دیگه انجام نمیده آیا هنوز ضبط صوت است آیا هنوز بهش میشه گفت ضبط صوت ممکنه بگیم اقا این ضبط صوت شکست است ولی اون فانچنه تولید صدا یا تولید موسیقی رو از دست داده دقیقا همین اتفاق برای بدنم می افتد مثل بافت عصبی ما میمیره و دچار مرگ مغزی می شویم پس از این منظر به نظر من این توانایی رو میشه از منظر یک فیزیکالیست این توانایی انجام اون فانچن ها رو میشه بهش گفت روح یعنی اون چیزی که دوعالیست ها میگن روح فیزیکالیست ها این توانایی رو میگن بهش روح 

دوئالیست ها میگن ذهن ما یک روح غیر مادیست این ذهنه یک چیزیست از جنس این جهان نیست ولی از نظر فیزیکالیست ها خوب ذهن فقط توانایی بدنه توانایی خاص اون بدنه 

سوال مهم کدوم یکی از این دو سیستم را ما می پذیریم یکی چیزایی که فیزیکالیست ها میگن یکی که دوئالیست ها میگن 

سوال اصلی اینه که آیا باید به روح باور کنیم یا نه چون برای اینکه دوعالیست بشیم باید به روح باور کنیم دوئالیست ها هم به ذهن باور دارن میگن یه چیزی به نام ذهن هست ولی این ذهنه یه چیزه خیلی ساده ایی نیست فراتر از ذهنه روحه یعنی اینکه ذهن داریم اونا هم میپزیرن اون ذهن یک دلیلی دارد یک علتی داره که روح هست ما به روحم باید باور کنیم خوب فیزیکالیست ها این مرحله دوم نمیرن جلو فیزیکالیست ها میگن ما برای اینکه توضیح بدن چطور کار میکند احتیاج به باور کردن به یک چیزه جدیدی که اسمش روحه نداریم هر دو بدن باور دارن هر دو به بودن بدن باور دارن ولی دوئالیست ها میگن یه چیزی بیشتر از بدن است 

سوالی که مطرح میشه اینه که چه دلایلی داریم که به وجود روح باور کنیم ایا دلیلی داریم شواهدی داریم پاسخ ما برای باور به هر چیزی یه اتفاقی باید در درون ذهن ما بی افتد که ما قانع باشیم به چه دلایلی احتیاج داریم یک جهانی رو دارم به گونه ایی تجربه میکنم یعنی تجربه حسی ازش دارم درسته مثال هایش هم زیاده درخت ،میوه ،پرنده ولی در مورد روح هیچ کدام این ها صادق نیست یعنی بنا به تعریف روح چیزی که فیزیکی نیست و چیزی که فیزیکی نیست خوب من که نمیتونم به صورت فیزیکی حسش کنم حواس من برای لمس و تشخیص آن چیزی درست شده که در جهان است که در جهان مادیست فیزیکیست من ابزاری برای چیزی که فیزیکیست که ندارم اصن من نمیدانم که یه چیزه غیر فیزیکی وجود داره یا نه اگرم باشه من ابزاری برایش ندارم پس ما یک مشاهده مستقیم برای روح نداریم ‌

سوال من مستقیم در درون خودم نمیتونم حس کنم که روح دارم میتونم به خودم نگاه کنم یعنی چشمم رو برگردونم به سمت خودم چشمم رو ببندم ببینم چی میبینم الان من چشامو میبندم چی اون تو هست یه سری احساسه یه سری خاطرست یه سری مشاهده است ایا چیزی به نام روح میبینم 

سوال چطور نمایش می دهیم اینجا چیزهایی که نمی بینیم هستن به ظاهر ما روح رو نمیبینیم دیگه نه در جهان میتونم ببینمش نه در خودم نگاه میکنم میتونم روح رو ببینم چیزی نمیبینم در درون خودم پس چطور به چیزی که نمیبینم هست نمیدانم است باور میکنم روش معمولیش استفاده میشه 

ما یک چیزهایی رو به جان وارد میکنیم چطور ما یک چیزهایی رو میخوای توضیح بدیم در مورد جهان مثلا رفتار ماده رو یک جوری می بینیم و می خواهیم توضیح بدیم مجبوریم اون وقت بریم تو ازمایشگاه یک سری فیزیکدان و پیدا میشن رفتار ماده رو نگاه میکنن بعد میگن به نظر یه چیز ریزی وجود دارد اتم ما باید به این اتم باور کنیم چرا چون از طریق باور به اتم میتونیم توضیح بدیم رفتار ماده رو رفتار جهانرو وجود اتم ها عقلانیست با اینکه نمیبینمشون با اینکه حسشون نمیکنیم با اینکه مشاهدشون نمیکنیم ولی باورشون درسته برای اینکه کمک می کند جهان را توضیح بدیم ما یک نوعی از استدلال میاریم استدلالی که تو فارسی بهش میگن استدلال بهترین تبلین بهتر توضیح میده قابل پیش بینی میکنه داستان رو اونو می پذیرم وقتی ما موجه هستیم به باور کردن چیزی که اون چیز یه چیز ساده رو فراهم نمیکنه برا من بهترین توضیح و فراهم میکنه این خیلی نکته مهمیه هر چیزی که توضیح ساده داشت ما نباید باورش بکنیم اون چیزی که باور کردنی توضیح و میده اونو باید بپذیریم 

چرا موجه که به وجود باکتری ها جرم ها باور کنیم چرا اون ها رو باور داریم چون کمک میکنه که چرا ما بیمار می شویم چرا غذا کپک میزنه از روش علم پزشکی رو میسازیم یعنی چیزه دیگه نمیتونه مریضی رو توضیح بده قدیمی ها چطور توضیح میدادن 

از طریق ارواح خبیث توضیح میدادن میگفتن مریض شدی یعنی از طریق یه روح خبیص تسخیر شدی چرا ما این ها رو نمی پذیریم یک توضیح ساده داره برای اینکه دو تئوری رقیب وجود دارن یکی تئوری باکتری ها و جرم ها یکی هم تئوری ارواح خبیثه 

چطور مریض میشم من ؟چطور بیماری ها پخش میشن ؟چطور درمان اتفاق می افتد ؟چطور پیشگیری اتفاق می افتد ؟چه مریضی باعث مرگ میشه ؟

پس ما موجه ایم که باور کنیم یه چیزی به نام جرم و باکتری وجود دارد در این زمینه ارواح خبیثه هیچ توضیح مناسبی نمیده 

ایا چیزهایی وجود دارد که بودن روح اون ها رو توضیح بده ؟ایا میتونیم بگیم یه چیزهایی هست که با بودن روح بشه توضیح داد ؟

ایا چیزهایی هست که فیزیکالیست ها نمیتونن توضیح بدن ؟

عشق رو نمیشه از منظر فیزیکالیست ها توضیح داد 

دوئالیست ها میگن بهترین توضیح عشق وجود روح آیا چیزی هست در جهان فیزیکی که غیر ممکن باشه 

وجود عشق غیر ممکنه در این جهان بدون ماورا و طبیعه باید یک ماورا و طبیعه باشه وگرنه عشق اتفاق نمی افتد یه چیزایی شبیه عشق و وجدان پیدا کنیم دقیقا تونستیم پیدا کنیم این با فیزیک امکان ندارد فقط باید روح باشه فقط باید ماورا و طبیعه باشه که توضیحش بده 

سوال اینکه چه فیچری هست چه عشقه؟

اون خواص یا فیچر ها رو به دو قسمت تقسیم کنیم یکیش چیز های روزمره ما مثل عشق فکر کردن تمایل داشتن صحبت کردن 

یک دسته فراطبیعی مثل جادوگری با مرده ها صحبت کردن 

دو تا بدن داریم یکی زنده است یکی هم که مرده کار نمیکنه اون فانچن ها رو انجام نمیده چه چیزیست که این بدن رو حرکت میده 

یک دوعالیست میگه باید یک روح باشه که مثل خلبانی نشسته باشه که این بدنه تکون بخوره 

دوئالیست ها چی میگن ارتباط اون بدنه و روحه پاره شده اون مرده 

فیزیکالیست میگه یک بدنه متحرک داشته باشیم باید یک فانیچنیگ بادی داشته باشیم یک بدنی که همون فعالیت های قبلی رو انجام بده 

وقتی روح است همه اجزا هم هست ولی درست کار نمیکنن چون بدن درست کار نمیکنه دوئالیست ها میگن بدن به سمت یه هدفی میره میگن که ما هدفمند هستیم 

دوئالیست ها میگن این دستور هارو داره اجرا میکنه پس باید یه چیزی بیرون اون بدنه باشد که بدن رو برنامه ریزی کنه اینجا روح اون هیت سیکره ما هستیم که براش برنامه نوشتیم 

چرا نمیشه آدم ها یک ربات باشن که دستورشون از بیرون گرفته باشن 

ما داریم خودمون هستیم یک سری کارها رو انجام میدیم یک سری توانایی ها داریم کد ژنتیکی منتقل میکنیم به پس از خودمون و بهش یاد میدیم که چطور رفتار بکنه دستورات باقی ماندن تولید مثل را بهش میدیم و او هم ادامه میده به نسل بعد 

دوئالیست ها میگن ما فقط ربات نیستیم ما اراده داریم تا وقتی یه چیزی هدفمند داره رفتار میکنه یه ربات میتونه رفتار کنه 

یک کار هایی مثل باور داشتن باور پیدا میکنیم یه یک چیزی عشق می ورزیم  به یک چیزی اعتماد میکنیم به یک چیزی یا خلاقیت می ورزیم  برای این ها ما نیاز به روح داریم یک برنامه ریزی ساده نیست این کار های پیچیده است که نیاز به اراده آزاد دارد انسانی که اراده داره فقط انجام میده 

فیزیکالیست ها هم میگن ماشین معمولی هم نمیتونه انجام بده مثلا چمن زن من نمیتونه این کارها رو انجام بده 

پاسخ دوئالیست ها این که شما داری این ربات ها کامپیوتر ها رو مثل انسان در نظر میگیرید اینا هیچ فکری ندارند توهم خلاقیت را به ما نشان میدهند اینجا انگار به گونه ایی وارد تعصبات شدیم 

ربات  ربات  ،انسان انسانه 

هیجانات ما ترس ما خشم ما نفرت ما عشق ورزیدنه ما این ها هستن که باعث میشن ما یک تمیلاتی داشته باشیم  

دوئالیست ها چی میگن: بله برا همینه یک ماشین هیجان که  نداره عشق که نداره نفرت که نمیتونه بورزه ترس که نداره 

سوال : آیا ما باید از روح استفاده کنیم ؟ که یک چیزی رو درباره خودمون توضیح بدیم 

فیزیکالیست ها نه 

دوئالیست ها بله ما برای بعضی چیز ها نیاز به روح داریم 

داریم یک قسمتی از رفتار حرف میزنیم ولی اگه قرار باشه بحران تغییر  بدیم به هیجان مربوطه بکنیم 

اون موقع داستان تغییر  کرده اون موقع یک مدلی از تجربه هستی داریم صحبت میکنیم 

مغز ما وقتی ضربه میخورد شخصیت ما عوض میشه یادمون میره کی هستیم

پس ما یک مشاهده مستقیم برای روح نداریم ‌

سوال من مستقیم در درون خودم نمیتونم حس کنم که روح دارم میتونم به خودم نگاه کنم یعنی چشمم رو برگردونم به سمت خودم چشمم رو ببندم ببینم چی میبینم الان من چشامو میبندم چی اون تو هست یه سری احساسه یه سری خاطرست یه سری مشاهده است آیا چیزی به نام روح میبینم 

سوال چطور نمایش می دهیم اینجا چیزهایی که نمی بینیم هستن به ظاهر ما روح رو نمیبینیم دیگه نه در جهان میتونم ببینمش نه در خودم نگاه میکنم میتونم روح رو ببینم چیزی نمیبینم در درون خودم پس چطور به چیزی که نمیبینم هست نمیدانم است باور میکنم روش معمولیش استفاده میشه 

ما یک چیزهایی رو به جان وارد میکنیم چطور ما یک چیزهایی رو میخوای توضیح بدیم در مورد جهان مثلا رفتار ماده رو یک جوری می بینیم و می خواهیم توضیح بدیم مجبوریم اون وقت بریم تو ازمایشگاه یک سری فیزیکدان و پیدا میشن رفتار ماده رو نگاه میکنن بعد میگن به نظر یه چیز ریزی وجود دارد اتم ما باید به این اتم باور کنیم چرا چون از طریق باور به اتم میتونیم توضیح بدیم رفتار ماده رو رفتار جهانرو وجود اتم ها عقلانیست با اینکه نمیبینمشون با اینکه حسشون نمیکنیم با اینکه مشاهدشون نمیکنیم ولی باورشون درسته برای اینکه کمک می کند جهان را توضیح بدیم ما یک نوعی از استدلال میاریم استدلالی که تو فارسی بهش میگن استدلال بهترین تبلت بهتر توضیح میده قابل پیش بینی میکنه داستان رو اونو می پذیرم وقتی ما موجه هستیم به باور کردن چیزی که اون چیز یه چیز ساده رو فراهم نمیکنه برا من بهترین توضیح و فراهم میکنه این خیلی نکته مهمیه هر چیزی که توضیح ساده داشت ما نباید باورش بکنیم اون چیزی که باور کردنی توضیح و میده اونو باید بپذیریم 

چرا موجه که به وجود باکتری ها جرم ها باور کنیم چرا اون ها رو باور داریم چون کمک میکنه که چرا ما بیمار می شویم چرا غذا کپک میزنه از روش علم پزشکی رو میسازیم یعنی چیزه دیگه نمیتونه مریضی رو توضیح بده قدیمی ها چطور توضیح میدادن 

از طریق ارواح خبیث توضیح میدادن میگفتن مریض شدی یعنی از طریق یه روح خبیص تسخیر شدی چرا ما این ها رو نمی پذیریم یک توضیح ساده داره برای اینکه دو تئوری رقیب وجود دارن یکی تئوری باکتری ها و جرم ها یکی هم تئوری ارواح خبیثه 

چطور مریض میشم من ؟چطور بیماری ها پخش میشن ؟چطور درمان اتفاق می افتد ؟چطور پیشگیری اتفاق می افتد ؟چه مریضی باعث مرگ میشه ؟

پس ما موجه ایم که باور کنیم یه چیزی به نام جرم و باکتری وجود داره در این زمینه ارواح خبیثه هیچ توضیح مناسبی نمیده 

آیا چیزهایی وجود دارن که بودن روح اون ها رو توضیح بده ؟ایا میتونیم بگیم یه چیزهایی هست که با بودن روح بشه توضیح داد ؟

ایا چیزهایی هست که فیزیکالیست ها نمیتونن توضیح بدن ؟

عشق رو نمیشه از منظر فیزیکالیست ها توضیح داد 

دوئالیست ها میگن بهترین توضیح عشق وجود روح آیا چیزی هست در جهان فیزیکی که غیر ممکن باشه 

وجود عشق غیر ممکنه در این جهان بدون ماورا و طبیعه باید یک ماورا و طبیعه باشه وگرنه عشق اتفاق نمی افتد یه چیزایی شبیه عشق و وجدان پیدا کنیم دقیقا تونستیم پیدا کنیم این با فیزیک امکان ندارد فقط باید روح باشه فقط باید ماورا و طبیعه باشه که توضیحش بده 

سوال اینکه چه فیچری هست چه عشقه؟

اون خواص یا فیچر ها رو به دو قسمت تقسیم کنیم یکیش چیز های روزمره ما مثل عشق فکر کردن تمایل داشتن صحبت کردن 

یک دسته فراطبیعی مثل جادوگری با مرده ها صحبت کردن 

دو تا بدن داریم یکی زنده است یکی هم که مرده کار نمیکنه اون فانچن ها رو انجام نمیده چه چیزیست که این بدن رو حرکت میده 

یک دوعالیست میگه باید یک روح باشه که مثل خلبانی نشسته باشه که این بدنه تکون بخوره 

دوئالیست ها چی میگن ارتباط اون بدنه و روحه پاره شده اون مرده 

فیزیکالیست میگه یک بدنه متحرک داشته باشیم باید یک فانیچنیگ بادی داشته باشیم یک بدنی که همون فعالیت های قبلی رو انجام بده 

وقتی روح است همه اجزا هم هست ولی درست کار نمیکنن چون بدن درست کار نمیکنه دوعلیست ها میگن بدن به سمت یه هدفی میره میگن که ما هدفمند هستیم 

دوئالیست ها میگن این دستور هارو داره اجرا میکنه پس باید یه چیزی بیرون اون بدنه باشد که بدن رو برنامه ریزی کنه اینجا روح اون هیت سیکره ما هستیم که براش برنامه نوشتیم 

چرا نمیشه آدم ها یک ربات باشن که دستورشون از بیرون گرفته باشن 

ما داریم خودمون هستیم یک سری کارها رو انجام میدیم یک سری توانایی ها داریم کد ژنتیکی منتقل میکنیم به پس از خودمون و بهش یاد میدیم که چطور رفتار بکنه دستورات باقی ماندن تولید مثل را بهش میدیم و او هم ادامه میده به نسل بعد 

دوئالیست ها میگن ما فقط ربات نیستیم ما اراده داریم تا وقتی یه چیزی هدفمند داره رفتار میکنه یه ربات میتونه رفتار کنه 

یک کار هایی مثل باور داشتن باور پیدا میکنیم یه یک چیزی عشق می ورزیم  به یک چیزی اعتماد میکنیم به یک چیزی یا خلاقیت می ورزیم  برای این ها ما نیاز به روح داریم یک برنامه ریزی ساده نیست این کار های پیچیده است که نیاز به اراده آزاد دارد انسانی که اراده داره فقط انجام میده 

فیزیکالیست ها هم میگن ماشین معمولی هم نمیتونه انجام بده مثلا چمن زن من نمیتونه این کارها رو انجام بده 

پاسخ دوئالیست  ها این که شما داری این ربات ها کامپیوتر ها رو مثل انسان در نظر میگیرید اینا هیچ فکری ندارند توهم خلاقیت را به ما نشان میدهند اینجا انگار به گونه ایی وارد تعصبات شدیم 

ربات  ربات  ،انسان انسانه 

هیجانات ما ترس ما خشم ما نفرت ما عشق ورزیدنه ما این ها هستن که باعث میشن ما یک تمیلاتی داشته باشیم  

دوئالیست ها چی میگن: بله برا همینه یک ماشین هیجان که  نداره عشق که نداره نفرت که نمیتونه بورزه ترس که نداره 

سوال : آیا ما باید از روح استفاده کنیم ؟ که یک چیزی رو درباره خودمون توضیح بدیم 

فیزیکالیست ها نه 

دوئالیست ها بله ما برای بعضی چیز ها نیاز به روح داریم 

داریم یک قسمتی از رفتار حرف میزنیم ولی اگه قرار باشه بحران تغییر  بدیم به هیجان مربوطه بکنیم 

اون موقع داستان تغییر  کرده اون موقع یک مدلی از تجربه هستی داریم صحبت میکنیم 

مغز ما وقتی ضربه میخورد شخصیت ما عوض میشه یادمون میره کی هستیم

نگارنده متن:

سانای ولی بیگی
افسانه فخاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *