حکم اعدام بابت اتهام سب النبی تایید شد…!

مطلبی به قلم سهیل عربی‌

بازجو از اینکه فهمید من را به مسلخ آورده اند بسیار ذوق کرد و خوشحال شد،مثل سلاخی که دلش برای تکه تکه کردن گوشت تنگ شده خیلی زود آمد و من را از زندانبان تحویل گرفت.

تقریبا ساعت یک ظهر بود که زندانبان درب سلول را بست،غروب که درب سلول را باز کرد تا به بازجویی برویم،وقتی از سلول خارج شدم،حس می کردم سالهاست بیرون از سلول را ندیده ام!

همین طور که با چشم بند به سمت اتاق بازجویی حرکت می کردیم بار دیگر تکرار کرد که به جز بازجو با هیچ کس نباید صحبت کنم و به هیچ کس اسمم را نگویم،اسم من از این پس ۹۲۰۵۸ است.

از  قسمتی که سلول‌های انفرادی در آن است  خارج شدیم و وارد یک حیاط شدیم،در انتهای حیاط به یک ساختمان رسیدیم،زندانبان زنگ زد و گفت سلام سید،۹۲۰۵۸ را آوردم.

در زندان‌های سپاه نام تمام بازجو ها “سید” است.

بازجو از اینکه فهمید من را به مسلخ آورده اند بسیار ذوق کرد و خوشحال شد،مثل سلاخی که دلش برای تکه تکه کردن گوشت تنگ شده خیلی زود آمد و من را از زندانبان تحویل گرفت.

ساختمان بازجویی جایی بسیار مخوف است،باید با چشم بند از روی فنسهایی نازک عبور کنم،هیچ جا را نمی بینم،بازجو پاهایش را روی فنسها می کوبد و زیر پایم می لرزد،گمان می کنم هر لحظه ممکن است سقوط کنم.

از راهروی اول که رد شدیم بازجو فریاد شادی کشید: بیایید !کسی که به پیامبر و ائمه توهین می کرد و می گفت دین وسیله فریب دادن مردم است.

چشمهای من بسته بود،فقط صدای پاهایشان را می شنیدم که به سمتم حمله می کردند و با مشت و لگد به سر و بدنم می کوبیدند،آنقدر کتکم زدند که از حال رفتم.

از بس به سرم مشت و لگد زدند که گیج و تقریبا بیهوش شده بودم،صدای سربازجو را شنیدم که بر سر بازجو ها فریاد کشید: اینجا نه! اینجا نباید کشته شود،باید در دادگاه اسلامی محاکمه شود و در برابر انظار عمومی به دار آویخته و اعدام شود.

●●●

روز اول بازجویی فقط کتک خوردم و تهدید به اعدام شدم.
از روز دوم سئوال و جوابها و بازجویی های پیاپی به شیوه های متفاوت آغاز شد.
گاه در اتاق آینه،گاه نزد سربازجو،گاه بازجوی خشن،گاه بازجوی شبه مهربان…

یکی از بازجویی ها با مشت به سرم می کوبید و فریاد می کشید بیش از هزار صفحه علیه دین اسلام مقاله نوشتی،اسلام در طول بیش از هزار و چهارصد سال تاریخش دشمنی بد تر از تو نداشته…

پس از ( بیشتر از ) دویست جلسه بازجویی بابت اتهام‌های توهین به مقدسات،فعالیت تبلیغی علیه نظام و توهین به پیامبر اسلام بازپرسی و سپس در دادگاه اسلامی محکوم به اعدام شدم.

به حکم اعدام اعتراض کردیم،اما نه تنها نشکست،بلکه تایید و تشدید شد،در دیوان توسط علی رازینی حکم اعدام بابت اتهام سب النبی تایید و حکم اعدام دیگری بابت اتهام افسادفی الارض از طریق درج فراخوان‌های پیاپی و تشویق مردم به قیام علیه حکومت صادر شد.
■■
در همان هنگام وصیت نامه نوشتم و به مردم توضیح دادم که چرا می خواهند اعدامم کنند،گفتم که درد دلم را نوشته ام،به ظلم و بیداد اعتراض کرده ام،با جهل و خرافه و فساد جنگیدم و…
مردم حمایت کردند…
توفانهای توییتری پیامی و گسترده باعث عقب نشینی سپاه شد.
و در نهایت به لطف حمایت مردم این احکام نقض و تبدیل به مجازات حبس شد.
در آن زمان از توییتر استفاده خوبی می کردیم و چند حکم اعدام با همین اتحاد شکست.
افسوس که آن اتحاد خوب را از بین بردند…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *