هردم از این باغ پری می رسد!

فرزاد احمدی
اخ که چه دلم میسوزد وقتی در اخبار میشنوم دریاچه ارومیه دارد میمیرد ، زاینده رود خشک است یا درختان شمال یک به یک قطع میشود
اخ که میسوزم وقتی میخوانم دانشجویان یک به یک ستاره دار میشوند و ستاره ها زندانی میگردند و زندانها پراز مردم میگردند ، گفتم مردم ! شاید که ما مردم نیستیم !؟ پس چه هستیم !؟ شاید موجوداتی شبیه به انسانیم که گفتند سرزمین شما مال ماست ! شما موجودات فقط اجازه دارید اینجا زیست کنید  ولی ما میگوییم که چه کنید و چه نکنید ، قوانین شریعت هم برایمان ردیف کردند و چوب و چماق هم کنارش گذاشتند ، شراب !!!؟ شراب می خوری!؟  هشتاد ضربه شلاق بعدش نوش جان کن ! الله گفته پدرت را در آوریم ! آخر نمیفهمم خدا چه مشکلی دارد با چیزی که خود خلق کرده !؟
اخ که چه دلم میسوزد وقتی خود و هم وطنانم را میبینم که مجبور به ترک خانه و کاشانه شده ایم تا شاید این بر دنیا حریم امنی برای زندگی بیابیم و کلید خانه را در دست نااهلان گذاشته ایم .
بارها گفتند پناهنده ها به خاطر مشکلات مالی میایند اینجا که شکمشان سیر شود ، آخر چگونه بگوییم ما خانه داشتیم ، زندگی داشتیم ، شغل داشتیم ، پدر و مادر داشتیم !
گذشتیم و گذاشتیم و آمدیم به دنیایی که ما را نمیخواهند و میگویند بر گردید به ناکجا اباد خودتان ، آخر این ناکجای ما روزی باغی بود پر از میوه و شهد ، هر کس سرش به کار خودش بود و هر چیز سر جایش ، شرابت را میخوردی و کسی به کارت کار نداشت ، آرام بودی و از آرامش لذت میبردی ! ناگهان طوفانی به پا شد و همه چیز در هم و بر هم گشت ! خمینی کبیر ظاهر گشت و با ظاهر شدنش همه چیز کن فیکن شد ! پدرم میگفت دنیا روزی سرزمین ما را ارج مینهاد ، نمیدانم شاید ما خوش پا قدم نبودیم که وقتی به این دنیا آمدیم با آمدن ما دیوها هم از چراغ بیرون آمدند !
یادمان میدادند برای دهه “زجر”! سرود انقلابی حفظ کنیم ، باید بر عکس یادمان میدادند که بخوانیم ” فرشته چو بیرون رود  دیو در اید ! ”

فرقی نمیکند این طرف یا ان طرف ، همه ایرانی ها از این شرایط ناراضی اند ، البته به غیر از یک مشت مفتخور حکومت که پول نفت سیر و هارشان کرده ، امروز عکس های ارازل و اوباش ضد شورش رژیم را در BBC میدیدم ، همگی به انواع و اقسام باتوم و چماق و تفنگ های رنگ پاش و گاز فلفل مجهز بودند ، برای له کردن آزادی خواهان و جنبش های مدنی در کشور ، یکی نیست تا از خود بپرسد این ابزار های شکنجه را از کجا خریده اند !؟ تمام این وسایل شوم را از همین کشور های غربی میخرند که ما را سرکوب کنند ، خود من تندی و زنندگی گاز فلفل را چشیده ام، ولی حالا که به خاطر ترس از جانم به غرب پناهنده شده ام و تازه فهمیدم که همان گاز فلفل از سوئد و آلمان آمده بوده چه میتوانم بکنم ، به خصوص زمانی که اداره مهاجرت میگوید ما تشخیص داده ایم جان شما در کشورتان در خطر نیست و باید برگردید ، آخر یکی نیست به اینها بگوید شما خود رژیم ایران را به این وسایل و اسلحه مسلح کرده اید که ما از ترسش نزد شما آمده ایم !!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *