آرمین عنایتی

انسان همواره در چرخه‌ی تولید است. گاهی فرایند تولید در درون بدنش در جریان است. او می‌تواند پسماند های چرخه‌ی جسمی و ذهنی خود را تولید و دفع کند و به کمک چرخه های فکریِ مسمومِ خود اذهان جمعی را آلوده و جامعه‌ای غرق در جهالت را بپروراند، همانند جنایات ثبت شده در دل تاریخ تا به کنون توسط پیامبران و ادیان نکبت بارشان. یا بلعکس می‌تواند اندیشه‌هایی گرانبها، کاربردی و موثر در کمک به رشد و نمودِ خود و حتی جامعه بشری‌اش داشته باشد.

گاه همین انسان بزرگترین اثر خود را خلق می‌کند و امضاء‌اش را بر دل چرکین این دنیای پستِ بی هدف حکاکی می‌کند. او نطفه‌ی خودرا همانند دانه‌ایی که در دل خاک می کارند در بدنِ توانا و حاصلخیزِ همتای خود می کارد. همانند دانه‌ ای، نطفه‌اش در دل انسان جوانه میزند و شروع به شکل دادن زندگی‌ای جدید می‌کند که بعد از نُه ماه انتظار بالاخره این جوانه به استقلالی در یک زاویهِ هستی میرسد و پایش را در دنیای انسانها می‌نهد تا ببلعد و دفع کند…

حال در این مقاله قصد داریم به سه مسئله از موجودیت انسان بپردازیم و آنها را موشکافی کنیم.

انسان همواره زندگی را در چرخه‌ای از تولد و تولید درمی یابد. همچنین در درون او فرآیندهایی جسمی و ذهنی است که یکدیگر را بازتولید میکنند. به هر حال او همیشه در جایگاه مصرف کننده ای است که همواره در تکاپو است تا حاصلی از این فرآیند را برای مصرف همنوعانش به اجتماع خود عرضه‌کند. البته نباید فراموش کرد که انسان ذاتا در جایگاه تولید کننده قرار دارد. بطور مثال او همانگونه که از طریق جسم خود مدام در فرآیند مصرف و تولید به سر میبرد، ذهنش نیز از حرکت نایستاده و مشغول دریافت اطلاعات (مصرف)، تجزیه تحلیل (هضم) و تولید (دفع) است. همان گونه که در اول بحث آوردیم به دین میپردازیم. انسان ناتوان و سرخورده در مقابل طبیعتِ پیچیده و قانونمند خود را نیازمند یافت چراکه توان شناخت و کنترل آن را نداشت. البته باید یاد آور شد که او حتی توان کاوش و شناخت خود را نداشت، حال شناخت پیرامون‌اش کاری بسیار دشوار و نشدنی بود.

به هر صورت، او به سرپوش نهاندن بر ضعف‌های خود روی آورد و در تفکری مرداب گونه، خود را مخلوق و جزئی از خالقی بزرگ و توانا دریافت. بنابراین او شروع کرد به پرستش خدایانی گاه قابل مشاهده و لمس، و گاه نامرئی و غایب. انسان از آفتاب، ماه، آتش و حتی آلت را خدا پنداشته و آن را مورد پرستش و طلب قرار داده است. اما زمانی که ناتوانی خدایان نمایان خود را مشاهده کرد، خدایی نامرئی و توانمند، مهربان و در عین حال مستبد و بیرحم برگزید.

خدای نامرئی نیازمند راهی بود تا جایگاه خود را در دل انسان تثبیت کند، اما خود به تنهایی نمی‌توانست کاری از پیش ببرد، چرا که او تنها در ذهنیت انسانها موجود بود. پس نشست و نظاره گر ماند تا اولین بار یک انسان پلید برای رسیدن به مقاصد خود، این خدای غایب را ماندگار و توانا سازد. او میخواست افکار تاریک و بیماریهای اخلاقی اش را سیراب کند. امروز، چشمان باز و مغز پذیرایمان شاهد نتایج ویرانگری چون فساد، جنایت، جهالت، واپسگرایی و… در طول تاریخ است. اندیشه‌هایی ملقب به دین که تمام جوامع را به سمت نابودی مادی و معنوی و قهقرا میکشاند. اینگونه‌ست که پسماند جسمی و ذهنی انسان بر طبیعت و جامعه‌اش تاثیر مستقیم میگذارد.

اما همانگونه که در ابتدا اشاره کردیم، انسان هایی هم می‌زیسته‌ و می‌زییند که انسانیت، آزادی، دانش و روشن بینی را سرلوحه‌ی زندگی خود قرار می‌دهند و مدام برایش جنگیده و می‌جنگند. بطوری که از سوی دین باورهای خداپرست همواره به طُرُق مختلفی قتل‌عام شده و مورد ‌آزار و شکنجه قرار گرفته‌اند. اما نمی‌توان توقفی در حرکت آنان حس کرد چرا که انسانیت به آنان نیاز دارد.

و اما انسان خود میتواند خالقی باشد توانا. با نگاهی بر سیر تحولات بشر از بعد از انقلاب صنعتی تا به امروز میتوانید مشاهده کنید که انسان چه چیز‌های ضروری ای خلق کرده، یا چه آسیب‌هایی بزرگی را به جامعه‌ی بشری وارد آورده‌ است.

البته دویست سال قبل از به وقوع پیوستن انقلاب صنعتی، انسان به دلیل همان ضعف‌هایی که منجر به خلق دین شده بود، بنیانگذار تفکری بنام سرمایه داری شد. در این تفکر انسان دیگر به دنبال جمع‌آوری و انباشته کردن اعمالِ خوب با کشتن و به بردگی گرفتن زنان و همنوعان خود نبود. بلکه اکنون برای رسیدن به کامیابی باید سرمایه را انباشته میکرد و کوهی از اجساد میساخت و به مرور انسان ها را همانند گاوهای یک گاوداری نگهداری، از آنها کار میکشید، از تولید مثل‌شان سود میبرد و در آخر که پیر و فرسوده شدند آنان را قربانی و جسد بی جانشان را در گوشه‌ایی می‌انداخت. (آه! تف به این سیستم های زاییده‌‌ی ذهن انسان)

و در آخر انسان با عمل تولید مثل همچون تمام موجودات به نسل و بقای خود به طور کاملا غریزی ادامه میدهد، که تا روزی که زنده است این طبیعت هوشمند، مجموعه نامنظم در اوج نظم را، شرمسار و معذب کند. جالب اینجاست که انسان با ادامه ی گرایشات دینی و سرمایه داری خود جایی در چرخه‌ی طبیعی و انتخابی تکامل ندارد و به زودی (شاید چند سده‌ی آینده) خود را در عرصه طبیعت نابود خواهد کرد. اما متاسفانه بر حسب همان عادت‌ همیشگی‌اش که سربلندی و موفقیت را فردی، و نابودی و رفتن به قهقرا را جمعی طالب است، همراه با نابودی خود چیزی از این همه‌ پوچیِ آغشته به زیبایی باقی نخواهد گذاشت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *