شادی یک حق اجتناب ناپذیر است!

باز هم در روزهای اخیر موضوع حجاب و مساله آزادی زنان در ایران به بحث روز تبدیل شده است. مواردی مثل از سر برداشتن حجاب در خیابان یا گشت ارشاد و فراخوانی تعداد زیادی از صاحبان اتومبیل ها به مقر گشت ارشاد به بهانه کشف حجاب در داخل وسایل نقلیه شخصی نمونه هایی ازین موضوع می باشد.

در حاشیه این نفی آزادی های،، مسلما،، حق زنان شریف ایرانی، نباید مسایل دیگر را هم از نظر دور داشت. مخالفت مراجع تقلید و شخص رهبر ایران(که ایشان طی دو شب به درجه مرجعیت رسیدند) در باب دوچرخه سواری زنان یکی ازین موارد است. به تصریح استفتا از شخص رهبری دوچرخه سواری زنان در انظار عمومی و نامحرم حرام است.

محروم کردن نیمی از جامعه از عملی که علاوه بر نفع شخصی و سلامتی و شادابی شخص دوچرخه سوار، دارای نفع عمومی زیادی هم می باشد. مانند کم شدن از ترافیک و حفظ شادابی عمومی و تشویق دیگران به این امر.

اما دلیل آقایان برای این حرام بودن چیست؟ آیا کلا نشستن زنها حرام است؟ آیا مثلا در پارکها زنان و دختران نباید روی صندلیها بنشینند؟ بله جواب اینجاست: آقایان مراجع نگران افتادن چشم مردان به قول خودشان برجستگی های بدن زنان هستند. بیماران روانی جای روحانیان نشسته اند. به راستی کمی شرم و حیا در این میان باقی مانده است؟ به عنوان مثال داستان قرآنی موسی پیامبر و دختر شعیب. آنجا که در راه موسی به دختر شعیب برمی خورد و آن دختر برای راهنمایی در جلو حرکت می کند. پس از مدتی موسی از دختر می خواهد که در جلو حرکت نکند و پشت سر موسی باشد و راه را نشان دهد. چرا؟ چون موسی نمی خواهد به گناه آلوده شود و چشمش به بدن دختر بیفتد.

مساله دیگر داستان طولانی و شرم آور خوانندگی زنان است، مثالی که این روزها بر سر زبانها افتاده خوانندگی دختری در جمعی از بازدیدکنندگان شهر تاریخی ابیانه است. تنها با خواندن و شاد کردن جمعی مورد تعقیب قضایی قرار میگیرد تا درس عبرتی شود برای سایرین.

اما سوال اینجاست، وجه مشترک این حرام ها کجاست؟ چه چیزی با در نظر گرفتن این تمامی این ماجراها در ذهن نقش می بندد؟

بله، شادی. مخالفت با هر گونه شادی مخصوصا اگر پای زنان در میان باشد. پمپاژ غم و اندوه از آغازین روزهای انقلاب در کشور شروع شد. کشتار وسیع و گریه بر کشته شدگان انقلاب و بعد جنگ. و پس از پایان جنگ تبلیغ برای هرچه باشکوهتر برگزار شدن عزاهای مذهبی در سراسر کشور. به راستی روزهای غم و اندوه در مملکت چند روز است؟ محرم، فاطمیه، روزهای عزاداری امامان شیعه، و ازین قبیل چند روز را به خود اختصاص می دهد؟

مردمی که مدام در حال گریه و زاری باشند چیز زیادی طلب خواهند کرد؟ مردمی که شادی طلب کنند اسباب آن را نیز طلب خواهند کرد. شادی کردن، انگیزه، وسایل، پول، ارتباط با دیگر کشورها دل خوش، قلبی تهی از نفرت و کینه و از همه مهمتر آزادی می طلبد.

جالب اینجاست که با مقایسه ساده قوانین ایران با سایر کشورهای اسلامی، تناقضات چند برابر بیشتر آشکار می شود. دوچرخه سواری، خوانندگی انفرادی وشادی زنان در بیشتر این کشورها آزاد است. زنان به راحتی به استادیوم ها می روند و در همه فعالیت ها مشارکت دارند.

این میل و علاقه ابزاری به عزاداری و سرگرم نمودن مردم به این نوع فعالیتها در همه رفتار و گفتار سردمداران حکومت به چشم می خورد. آنجا که خمینی محرم و صفر را زنده نگه دارنده اسلام می داند. و خامنه ای برگزاری مراسم فاطمیه را همچون محرم مهم می شمرد. و در سوی دیگر انجام هرگونه شادی و اجتماع توام با شادی را ضد اسلام، عرف و اخلاق می دانند.

خواندن شعر تازه معروف شده خواننده ایرانی ساکن آمریکا ساسی را بوسیله دختران دبستانی، شیوع بی بندو باری و بی اخلاقی می دانند و مدیران مدارس و معلمان آنها را شایسته اخراج و برخورد گاها قضایی. فقط برای خواندن و شادی و رقص.

مردمی که نتوانند داستان های تاریخ خودشان را با آزادی نقل کنند و نتوانند با افتخار شاهنامه بخوانند، نیمی از صدای جامعه خفه شده و به محافل خصوصی منتقل شده باشد،،، مسلما،، نمی تواند شاد باشد و غم انفعال می آفریند. عدم حرکت در 40 ساله اخیر به خوبی نتایج خود را در جامعه نمایان کرده. درصد بسیار بالای افسردگی، عدم دارا بودن هویت از نشانه های بارز آن است.

قصه نفی آزادی و شادی مخصوصا در مورد زنان و دختران در ایران، زخمی ۴۰ ساله و غمناک است که هر از چندی با سرکوب دسته ای از زنان دوباره سرباز میکند و درد و رنج را افزون می کند.

به امید آزادی زنان و دختران و آزادی همه مردم در ایران.

 

نگارنده: زهرا معصومی کاوان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *